تبلیغات متنی
آزمون علوم پایه دامپزشکی
ماسک سه لایه
خرید از چین
انجام پروژه متلب
حمل خرده بار به عراق
چت روم
Bitmain antminer ks3
چاپ ساک دستی پلاستیکی
برتر سرویس
لوله بازکنی در کرج
دانلود مقالات

تبليغات

آرشيو مطالب

امكانات ديگر

آمار

    تعداد آنلاین : 0
    بازدید امروز : 28
    بازدید دیروز : 16
    هفته گذشته : 44
    ماه گذشته : 66
    سال گذشته : 1389
    بازدید کل : 1760
    کل مطالب : 10
    نظرات : 0

علت های افسردگي از نظر علم روانشناسی

 علل افسردگي

1- علل زيست شناختي
الف) استعداد ژنتيك:
 سر رشته قرائن تاثير ژن هاي معيوب را حداقل در مستعد ساختن فرد نسبت به افسردگي را نشان مي دهد آن سه مورد عبارتند از:
 1- خويشاوندان نسبي مبتلايان به افسردگي نسبت به جمعيت كل ميزان بروز بالاتري از اين اختلال نشان مي دهند.
 2- ميزان تطابق براي اختلالات خلقي در دو قلوهاي مشابه (يك تخمكي) بسيار بالاتر از ميزان آن در دو قلوهاي نامشابه (دو تخمكي) كه ژن هاي متفاوت دارند است. هيچ يك از قرائني به وضوح عوامل محيطي را از عوامل ارثي تفكيك نمي كنند اين كار با نوع ديگري از مطالعات امكان پذير شده است.
 3- مطالعه بر روي دو قلوهاي يك تخمكي كه جدا از هم بزرگ شده اند حصول اطمينان از اين موضوع را كه در زمينه ژنتيك مشابه عوامل‌محيطي احتمالاً نامشابه باشند امكان پذير مي سازد. در دو قلوهاي يك تخمكي‌ميزان تطابق براي افسردگي(اختلال خلقي)حتي اگر محيط رشد آنها متفاوت باشد بالاتر است.


ب) علل بيوشيميايي: 
قرائن پژوهشي جمع آوري شده از دهه 1960 عوامل بيوشيميايي را به عنوان علت اختلالات خلقي در مظان اتهام قرار دارد. به نظر مي رسد اين عوامل بر ناقل هاي عصبي مضر كه تنظيم كننده عبور تكانه هاي عصبي از شكاف سيناپس بين نرونهاي مغزي هستند تاثير مي گذارند. توجه به اين احتمال با مشاهده اين كه چندين نوع درمان زيست شناختي مورد استفاده در اختلالات خلقي – مثل الكترو شوك درماني داروهاي ضد افسردگي و ليتيوم در غلظت مولي بيوشيميايي در سيناپس ها تعيين تسهيل با كندي انتقال تكانه هاي مغزي در راههاي عصبي خاص موثر واقع مي گردند معطوف شد. هرچند قطعاً به ثبوت نرسيده است. اين استنتاج كه روابط محبوب بين سيناپس ها در نتيجه اختلال كاركرد ناقل عصبي حداقل يكي از عوامل موثر در اختلالات خلقي است تحت پژوهش است. اينكه چنين وضعيتي حاصل ژن هاي معيوب است يا خير معلوم نيست.
ج) علل عصبي- غددي: 
غدد درون ريز مياني (هورمونهايي) ترشح مي كنند و تاثير اين عوامل هورموني كانون پژوهش زيادي بوده است. يك ماده هورموني كورتيزول مخصوصاً مظنون به موثر بودن در پيدايش اختلالات خلقي است هيپوتيروئيديسم (كم كاري غده تيروئيد) به نظر مي رسد با افسردگي رابطه دارد. يكي از نتايج مهم پژوهش در علوم شناختي اين قرينه است كه انواع مختلفي از واكنشهاي افسردگي وجود دارد كه ردپايشان به علل بيوشيميايي متفاوت مي رسد و نسبت به درمانهاي زيست شناختي متفاوتي حساسند چنين يافته هايي نقش طب را در درمان افسردگي افزايش مي دهد. چيزي كه به هيچ وجه نفي كننده تاثير طب روان درماني در كاهش افسردگي نيست.
د) علل بيولوژيك: 
هم علائم اختلالات خلقي و هم يافته هاي پژوهشهاي بيولوژيك تقويت كننده اين فرضيه هستند كه اختلالات خلقي به آسيب سيستم ليمبيك، هسته هاي قاعده اي و هيپوتالاموس مربوط است. مشاهده شده است كه اختلالات عصبي هسته هاي قاعده اي و سيستم ليمييك به خصوص ضايعات تحريكي احتمالاً با علائم افسردگي تظاهر مي كند اختلال عمل هيپوتالاموس را تغييرات خواب و اشتها در رفتار جنسی و نيز تغييرات در معيارهاي غدد درون مطرح مي سازد. قامت خميده- كندي حركتي و اختلالات شناختي جزئي كه در افسردگي ديده مي شود شباهت زيادي به اختلالات هسته هاي قاعدهاي نظير بيماري و مانس تحت منتشر مي داند.
2- علل رواني- اجتماعي
الف) درماندگي آموخته شده: 
مفهومي كه در سالهاي اخير توجه پژوهشي زيادي را به عنوان علت احتمالي افسردگي به خود جلب كرده است، درماندگي آموخته شده است. اين مفهوم كه بيشتر مورد علاقه معتقدين رفتاري شناختي است، فرض مي كند كه درماندگي در تجارب دوران زندگي كه در آن كودك احساس مي كند هيچ چيز زندگي را براي او خوشايند نخواهد كرد آموخته مي شود. با وجود اين نگرش حاكي از درماندگي، شخص تسليم ركود افسردگي مي گردد. سليگمن كه پيشنهاد كننده اين مفهوم است بين درماندگي و افسردگي روابطي مشاهده كرده است.
به نظر او درمان افسردگي نيز بايد با تجارب يادگيري باطل كننده احساس درماندگي در مورد آنچه كه انجام مي دهد صورت بگيرد. آنچه به شخص مي آموزد كه توان تغيير دادن چيزي را در زندگي ندارد يك فكر افسردگي است اما نه لزوماً فكري كه به حالت افسردگي منجر شده.
ب) پرخاشگري معطوف به خود:
 يك تعبير رواني- اجتماعي افسردگي، خشك معطوف به درون از تفكرات روان كاوي اوليه زيگموند فرويد و كارل آبراهام مشتق شده است. فرويد در مقاله كلاسيك خود، سوگ وطن ملاکولی، ردپاي خشم را به طرد شدن از جانب يك فرد محبوب، معمولا مادر يا پدر در اوائل كودكي مي داند. فرد طرد شده ناتوان از ابراز خشم به دلیل احساس گناه، شخص طرد كننده را در وجود خود جذب كرده يا با آن همانند سازي مي كند و سپس خود را متوجه خود مي سازد. طبق نظريه روان كاوي، اين خشم گرفتن نسبت به خود است كه موجب كاهش احترام به نفس مي گردد. اتهام به نفس آشكار و نياز ابراز شده براي تنبيه مشخصه افسردگي ملانكوميك است. در زندگي بعدي هرگونه فقدان يا طرد موجب فعال شدن دوباره خشم (همچنين معطوف به خود) و پديد آمدن واكنش افسردگي مي گردد.
به چه دليل احتمال ابتلا زنان به افسردگي بيشتر از مردان است؟
بررسي ها بيانگر آنند كه زنان بيشتر از مردان دچار افسردگي مي شوند در واقع نسبت افسردگي در زنان دو برابر مردان است افسردگي را به هر قسم كه تعريف كنيم. چه به عنوان تشخيصهاي باليني فرد تحت درمان، چه به عنوان حاصل پيامدهاي اجتماعي درباره كساني كه تحت درمان قرار ندارند. چه به عنوان موارد خودكشي، چه به عنوان واكنش داغديدگي بين دو جنس از نظر نسبت و عده تفاوتهايي وجود دارد. (كلزن و دسيمن 1980) اين تفاوت افسردگي در بين دو جنس نه فقط در ايالات متحده و كانادا و اروپاي غربي ملاحظه شده است، بلكه در سراسر جهان وجود دارد. بعضي عوامل اجتماعي به عنوان عوامل مربوط به افسردگي شناخته شده اند. اين عوامل عبارتند از شغل يا پايين بودن سطح تحصيل، بهره مندي از نظارت و سرپرستي بيشتر، پرداختن به فعاليتهاي تفريحي كمتر و ابتلا به بيماريهاي عمومي كه زنان بيشتر از مردان در معرض چنين عواملي قرار دارند. (رادلوف، ري 1979).
افسردگي هم در زنان و هم در مردان كه قبلا~ در اواسط دهه 40 بيشترين شيوع را داشت اكنون به نظر مي رسد كه كاهش يافته است. در حال حاضر بيشترين شيوع افسردگي در بين جوانان است كه قبلاً ممكن بود به عوامل روان شناختي نسبت داده شد. عامل اجتماعي ديگر كه ممكن است موجب فراواني افسردگي در زنان و مردان شود اين است كه افراد امكان داد نسبت به رفتار افسرده زنان و مردان واكنش هاي متفاوت نشان دهند. در حالي كه مردان افسرده تمايل بيشتري به كناره گيري و شكايت از ناراحتي هاي بدني دارند، زنان بيشتر از خود انتقاد مي نمايند و احساس بي كفايتي مي كنند. (پيدسكي، هامن 1981).
هامن و پترز دريافتند كه افراد افسرده نسبت به مردان افسرده واكنش منفي تر دارند تا نسبت به زنان افسرده، شايد اين واكنش بدين دليل است كه مردان افسرده به احتمال كمتري در جستجوي كمك بر جستجوي كمك بر مي آيند و حتي سعي نمي كنند از دوستانشان ياري بخواهند.
دانلود پایان نامه ارشد

برچسب ها : ,
نوشته: رسول | تاریخ: يکشنبه 11 شهريور 1397 |

شخصيت افسردگي

مردم با هر نوع شخصيتي كه دارند، معاشرتي، خجالتي، فكور، ظاهربين، متين، عصبي- در شرايط ساده ممكن است به بيماري افسردگي مبتلا شوند. شخصيت شما مجموعه عادات فعاليت و تجارب شماست كه تحت تاثير و داشت و محيط قراردارند. هيچ صفت يا عادت و يژه اي در شخصيت شما نمي تواند موجب افسردگي شود. با اين حال، بعضي جنبه هاي شخصيت ممكن است شما را براي اين بيماري مستعد بكند.
افرادي كه به افسردگي دچار مي شوند اغلب براي خود معيارهاي سطح بالا تعيين مي كنند. پيوسته در جنب و جوش و فعاليت هستند و ممكن است به درخواست كمك از ديگران تمايلي نداشته باشند.
اگر خود را به نگراني مفرط بدبيني يا خود انتقادي تسليم كرده باشيد احتمال بيشتري خواهد داشت كه افسرده شويد همين موضوع در موردی که فکر می کنند بر زندگی خود کنترل کمی دارند صدق می کند افسردگی در کسانی که انعطاف پذیر هستند در اجتماع احساس امنيت مي كنند و حرف زدن درباره مشكلات برايشان آسان است كمتر ديده مي شود.
خلق افسرده: 
تقريباً همه افراد افسرده درجاتي از غمگيني شديد يا ناشادي كه دامنه آن از يك ماليخوليايي (اندوهگيني) متوسط تا نااميدي شديد در نوسان است، گزارش كرده اند اين نوع غم زدگي ممكن است توسط فرد بصورت نوميدي شديد، تنهايي، يادگيري ساده توصيف شود. كساني كه افسردگي ملايم يا متوسط دارند ممكن است همواره گريه كنند ولي نمي توانند. افراد مبتلا به افسردگي عميق غالباً اوضاع و احوال خود را برگشت ناپذير پنداشته و و معتقدند كه خود نمي توانند كمكي به خويش بنمايند و نه ديگران قادرند كه آنها را ياري كند. اين نوع طرز تفكر به عنوان سندرم نااميدي- بي پناهي نام گرفته است.
حمله افسردگي شديد: 
در دوره افسردگي شديد، منحني خلق نسبت به دوره ماني به سمت پايين افت مي كند گرچه در بعضي از موارد يك ضايعه روان شناختي شديد ممكن است افراد را در خلال يك شب دچار افسردگي سازه، ولي ظهور افسردگي شديد معمولاً تدريجي است و طي دوره چند هفته يا چند ماه به وقوع مي پيوندد. دوره حمله افسردگي نوعاً طولاني تر از حمله ماني است و پس از پايان ماني بتدريج و به آهستگي ظاهر مي شود. شخصي كه وارد دوره افسردگي مي شود مانند حمله ماني احساس مي كند كه تغييرات عميقي در اكثر جنبه هاي عملكردي وي رخ داده است كه نه فقط در خلق، بلكه در انگيزه تفكر واكنش هاي بدني و حركتي وي آشكار است.
شيوع افسردگي شديد:
 افرادي كه دستخوش يك يا چند حمله افسردگي عميق، بدون وجود حمله هاي ماني مي شوند تحت عنوان افسردگي شديد نام برده شده اند. اين اختلال در ايالات متحده در حدود 1 تا 2 درصد در مردان و 3 تا 6/4 درصد در زنان گزارش شده است. (ميرز و ديگران 1984)
خطر اين اختلال در طول زندگي- يعني درصد كساني كه در بعضي از مراحل زندگي خود افسردگي شديد را تجربه نموده اند در مردان 8 تا 12 درصد و در زنان 20 تا 26 درصد گزارش شده است. (بويد روسيمن 1981)
در بين كساني كه در بيمارستانهاي رواني بستري مي شوند بيشترين فراواني مربوط به اسكبنرومزنها و پس از آن، افسردگي است. اما در مراكز باليني خارج از بيمارستان، بيماران افسرده بيشترين درصد را شامل مي شوند به نحوي كه تخمين زده شده است يك سوم كل بيماران رواني را تشكيل دهند. (ودراف و ديگران 1975)
بعضي از افراد بيشتر از ديگران مستعد ابتلا به افسردگي هستند.همچنين شيوع افسردگي شديد در طبقات اجتماعي اقتصادي پايين به نحوي بي تناسب بيشتر از طبقات اجتماعي- اقتصادي بالاست. همچنين شيوع افسردگي در زنان دو برابر مردان گزارش شده است.محققان كوشيده اند كه نظريه هاي حال به اين كه اين تفاوت ناشي از تغييرات هورمونها و تفاوتهاي نقش اجتماعي است عنوان كنند.
محيط هاي افسردگي زا
بين بشر و محيط زندگيش كشش و واكنش مداوم وجود دارد. اين رابطه مدام در حال نوسان است. وقتي در محيط مشخص اتفاقي روي مي دهد. واكنش از جانب فرد است و اين واكنش به نوبه خود در محيط عكس العملي ايجاد مي كند كه شخص را وادار به واكنش ديگر مي نمايد واكنش افراد بشر نسبت به عوامل محيطي يكسان نبوده و تغييرات ناشي در كم و كيف واكنشها وجود دارد.
محيط افسردگي زا از تامين حس اعتماد به نفس كامل شخص ناتوان است در واقع سبب تخريب و زوال تدريجي آن شده و با تحريك مداوم تعارضات دروني و عواطف فرد مستعد امكان افسردگي را براي او فراهم مي كند. 
اثر چنين محيطي ممكن است نسبت به شدت و دوام عامل افسردگي را خفيف يا عميق باشد. يكي از خصوصيات محيطهاي افسردگي زا اين است كه پر از افرادي است كه خود دچار افسردگي مزمن هستند بي آنكه از وجود آن اطلاع داشته باشند و اغلب افسردگي آنها ناشي از عقده هاي شخصي و مربوط به زندگي خصوصيشان است كه به محيط كار آورده مي شود. معمولاً اشخاص خيلي فعال و استقلال طلب از اين نوع محيطها فرار مي كنند و آنانكه مي مانند در فضاي آن محيط سم ، پوچي و بيهودگي مي پاشند كه به نظر مي رسد خيلي مناسب آن وضع بوده و به خوبي سبب بقاي افسردگي مزمن افراد مي گردد.

دانلود پایان نامه ارشد

برچسب ها : ,
نوشته: رسول | تاریخ: يکشنبه 11 شهريور 1397 |

تاريخچه افسردگي و تعریف دقیق آن

 تاريخچه افسردگي

افسردگي در طي قرون و اعصار به نامهاي متفاوت نام برده شده است.در كتب قديم طب قديمي ايران اين بيماري به نام ماليخوليا نام برده شده است. داستانهاي زيادي به اين نام نوشته شده است.
لغت ماليخوليا نام هنوز هم هر گروه معيني از افسردگي ها نسبت داده مي شود. بشر اوليه آن را به نفرين خدايان يا لعن شيطان نسبت مي داده است. 
توصيف هايي از آنچه ما امروزه از اختلالات خلقي مي خوانيم در بسياري از مدارك طبي قديم وجود دارد. داستان (عصر عقيق) شاه سانول و داستان خودكشي آژاكس در هومر ، هر دو يك سفر افسردگي را توصيف كرده اند. 
حدود 45 سال قبل از ميلاد بقراط اصطلاح ماني و ملانكولي را براي توصيف اختلالات رواني بكار برده در حدود صد سال قبل از ميلاد كورنيلوس سلسوس در كتاب (Demedi cina) افسردگي را ناشي از صفراي سياه معرفي نمود اين اصطلاح را پزشكان از جمله ارسطو نيز بكار برده است.
در قرون وسطي طبابت در ممالك اسلامي رونق داشت و رازي و ابن سينا و پزشك يهودي ميمونر، ملانكولي را بيماري رواني توصيف نمود آن را ملانكوكسيس ناميد در سال 1854 خالد حالتي را توصيف نمود و آن را جنون ادواري ناميد چنين بيماراني حالات خلقي ماني و افسردگي تجربه مي كنند. تقريباً در همان زمان يك روان پزشك فرانسوي ديگر به نام بيلارگر جنون دو شكلي شرح داده كه در آن بيمار دچار افسردگي عميق مي شود كه به حالت بعت افتاده و جان فرد از آن بهبود مي يابد. در سال 1881 كارل كه بنام روان پزشك آلماني با استفاده از اصطلاح مايكلوتايمي ماني و افسردگي را مراحل مختلف يك بيماري توصيف نموده ، اصيل كراپلين در سال 1896 بر اساس معلومات روان پزشكان فرانسوي و آلماني مفهوم بيماري مانيك پرسيو را شرح داد كه شامل اكثر ملاکهای تشخيصي است كه امروزه روان پزشكان براي تشخيص اين بيماري از آنها استفاده مي كنند. كاپلون و همكارانش در كتاب جامع روان پزشكي 1988 اظهار مي دارند بعد از جنگ جهاني دوم كه عصر اضطراب خوانده مي شود اكنون عصر جديدي از ملانكولیا مطرح است.
تعريف افسردگيدانلود پایان نامه ارشد
نورزي افسردگي نورزي است كه طي آن شخص نسبت به بعضي  موقعیتهاي ناراحت كننده واكنش به صورت غم و اندوهگيني بيش از آنچه كه معمول است نشان مي دهد و اغلب در بازگشت به حالت طبيعي پس از يك دوره از جان قصوري مي ورزد. افسردگي را شايد بتوان حالتي توصيف كرد كه با تغيير اساسي اوليه در خلق شروع شده و با مداومت احساس غم و اندوه به درجات مختلف مشخص مي گردد.
افسردگي محدود در زمان و مكان خاص نيست بلكه واكنشي است در مقابل استرس، حالتي است كه در پي زمان و براي هر كس ممكن است روي دهد به جرات مي توان گفت كه نيمي از افراد بالغ در دوره اي از عمر خود دچار اين حالت بوده و متاسفانه اكثريت اين گروه از افسردگي خود آگاه نبوده اند. افسردگي جنگي است دروني جنگي كه شخص علي رغم شدت و كشمكش آن محكوم است كه به تنهايي و در انزوا با آن بجنگد.
نشانه هاي افسردگي
1- نشانه هاي كسالت روحي 
الف: عزلت جويي و كناره گيري: اغلب بيماران افسرده نسبت به انجام فعاليتهايي كه زماني از آن لذت مي بردند بي علاقه مي شوند و احتمال از ميزان مشاركتها و فعاليتهاي اجتماعي خود مي كاهند.
ب) منفي گيري: در شرايط افسردگي گاه اشخاص كه در برخورد با نقطه نظرهاي مختلف شكيبايي به خرج مي دهند عيب جو مي شوند انسان افسرده با سماجت در مخالفت با پيشنهادات و دستورات و يا راهنماييهاي ديگران مقاومت مي كند. 
ج) اندوه: شخص افسرده ممكن است بخش مهمي از زندگي خود را در اندوه به سر برد يا مدام گريه كند.
2- نشانه هاي طرز تلقي فرو افتاده
الف) خود ضعيف بيني و احساس گناه: فرد افسرده گاه در مقام تحقير خويش بر مي آيد جملاتي از قبيل "من شكست خورده هستم" چطور مي تواني مرا تحمل كني در قالبهاي گوناگون از افسرده ها شنيده مي شود. اشخاص افسرده،گاه گناه انجام كاري را كه به آنها بي ارتباط است به گردن مي گيرند.
ب) ابراز درماندگي: شخص افسرده مصراً به امور بدبين مي شود گاه از خودكشي حرف مي زند و حتي به اين كار اقدام مي كند.
3- نشانه هاي كاهش احساس حياتي
الف) بي توجهي به خود و يا وظايف خود:  انسان افسرده بعضاً نسبت به سر و وضع خود بي تفاوت مي شود و يا از انجام تكاليف آموزشي شغلي و يا كارهاي خانه سر باز مي زند.
ب) بي حالي: ممكن است فرد افسرده از خستگي يا فقدان انگيزه شكايت كند براي او بخصوص شروع كارهاي تازه ، دشوار است شدت اين بي حالي و بي علاقگي در صبح ها بيشتر است.
ج) كاهش تمركز: در شرايط افسردگي تمركز كردن در رسيدگي به يك امر خاص دشوار است بسياري از افسرده ها كتابها را با تمام كنار مي گذارند مرتب كتاب جديدي انتخاب مي كنند اما چند بخش را نخوانده كتاب را رها مي كند تا سراغ كتاب بعدي بروند نوشتن و نگارش هم براي افسرده‌ها دشوار است.
د) ترديد: تصميم گيري براي افسرده ها دشوار است گاه شخص افسرده تصميم گيري را به ديگران محول مي كند.
4- ساير نشانه ها : 
الف) تغيير در وزن و اشتها كه كم اشتهايي و همراه آن كاهش وزن از نشانه هاي متفاوت افسردگي است اما در برخي از انواع افسردگي و بويژه در افسردگي هاي فصلي اشتها و وزن افزايش مي‌يابد.
ب) تغيير كيفيت خواب: اغلب افسرده ها از خواب راحت محرومند، بيدار شدنهاي پي در پي بخصوص از ساعت 2 تا 6 صبح از جمله مواردي است كه مي توان به آن اشاره كرد در مواردي نيز خواب سنگين و بيدار شدن از آن دشوار مي شود.
ج) تغيير ميل جنسي :  بطور كلي ميل و عملكرد جنسي در اشخاص افسرده كمتر است. اگر دقيق تر بشويم تغييرات ديگري نيز در جسم و روان افراد افسرده پيدا مي كنيم. افسرده ها اغلب در طول مدت روز تغيير روحيه مي دهند معمولا شدت افسردگي در صبح بيشتر است.
 هرچه از روز مي گذرد از شدت افسردگي ها كاسته مي شود در مواقعي نيز بيمار افسرده با حمله اضطراب روبرو مي شود در اين موقع نشانه هاي حمله اضطراب از قبيل تنگي نفس عرق كردن يا لرزش اندامها در بيمار بروز مي كند.
 

برچسب ها : ,
نوشته: رسول | تاریخ: يکشنبه 11 شهريور 1397 |

تعریف و عوانل فرار

 تعريف فرار

فرار به فرانسه Evasion و به انگليسي Runaway گفته مي شود، عبارت است از شانه خالي كردن از زير بار مسئوليت و شرايط نامطلوب و يافتن اوقات فراغت بيشتر، اين فرار گاهي به اين علت است كه شرايط سخت زندگي اجازه اطلاق موجود انساني را به كسي نمي دهد و براساس طبقه بندي DSMIII، فرار جز اختلالات رفتاري شديد محسوب مي شود نه به دليل ماهيت آن، بلكه به دليل فراهم آوردن مسائل و مشكلات فراواني كه براي فرد و اجتماع به دنبال دارد، قابل توجه مي گردد (فرجاد، 1370). لوئلاكول اظهار مي دارد كه: ميل به رهايي از قيد و بند خانواده كه نوجوان در طلب آن است، ممكن است به فرار از قيود سرپرستي و نظارت پدر و مادر منجر گرديد. ژاك پورساك فرار را مكانيسمي در جهت يافتن محل اثبات وجود مي داند كه در خانه چنين فرصتي را نيافته است. (سعيدي به نقل از رضوي، 1365). پاره اي از افراد در مواجهه با موقعيت هاي ناراحت كننده و شكست زا آسانترين راه را كه عقب نشيني يا فرار است انتخاب مي كنند (نوابي نژاد، 1371). 
فرار بخشي از رفتارهاي ناسازگارانه است كه كودكان ونوجوانان مرتكب مي شوند و فرد به دلايلي از مدرسه يا محيط زندگي طبيعي خود فرار مي‌كند. چنين رفتارهايي مقدمه اقدام به رفتارهاي بزهكارانه بعدي محسوب مي شود. كودكان فراري گروهي از كودكان هستند كه به دليل سوء استفاده بدني و رواني پدر و يا نامادري از خانه فرار مي كنند. و فرار آنان غالباً در پي طلاق، مرگ و ازدواج يكي از والدين است. اين كودكان ارتباط خود را به طور كامل با خانواده خويش قطع مي كنند.
(عوامل موثر در فرار):
عوامل ذيل ممكن است در اقدام به فرار كودكان و نوجوانان دخيل باشد:
1 وجود شرايط تنبيه و اذيت و آزار والدين يا افرادي كه مسئوليت نگهداري آنها را به عهده دارند د راين وضعيت فرد قادر به عمل شرايط مذكور نبوده در نتيجه تنها راه نجات خود را در فرار جستجو مي‌كند.
2 فرار به خاطر انتقام گرفتن از يك فرد يا خانواده.
3 تحقيقات نشان داده است كه بسياري از كودكان و نوجوانان كه اقدام به فرار مي كنند كساني هستند كه خانواده هاي آنها از هم گسيخته است و به علاوه وجود خواهران يا برادران بزهكار نيز موجب فرار كودكان كوچكتر مي گردد.
4 فرار از مدرسه و خانه ممكن است ناشي از ترس بيش از حد مدرسه باشد و اين موضوع زماني تشديد مي شود كه فضاي مدرسه بيش از حد نامساعد و ناراحت كننده باشد.
5 غيبتها و تاخيرهاي مكرر در مدرسه، مردود شدن و همچنين وجود برنامه هاي تحصيلي نامناسب موجبات فرار دانش آموزان را فراهم مي‌كند.
6 عدم آگاهي از مهارت هاي زندگي مثل مهارت حل مسئله.
7 تعلق داشتن به خانواده كم درآمد و فقير.
8 تعلق داشتن به خانواده هاي پر اولاد و عدم دريافت كمبود توجه به اندازه كافي.
9 وجود تبعيض در محيط زندگي.
10 پايين بودن سطح فرهنگ خانواده.
11 گريز از آداب و فرهنگ عامه مردم.
12 ترس، خجالت و عدم اعتماد بنفس.
 13- عقب ماندگيهاي ذهني و مشكلات جسمي.
اقسام فرار:
فرار اقسام مختلفي دارد. از جمله فرار صرعي، فرار هيستريك، فرار فراموشي و فرار معمولي. در فرار صرعي بيمار ممكن است دست به جنايت يا قتل بزند و بعداً تمام آنها را فراموش كند، اما در فرار عادي فرد كاملاً بر  فعاليت هاي خود چه قبل و چه بعد از فرار آگاهي دارد (بيرجندي، 1346).
ميل به فرار زير بار فشارهاي خانوادگي و اجتماعي و پناه بردن به محيطي كه نيازها و تمنيات نوجوانان در آن بهتر صورت پذيرد و مورد توجه قرار گيرد، هميشه در فكر وجود دارد در اين دوره تمايل به عضويت در گروه هاي اجتماعي به اوج خودي مي رسد (زاندوشستروم، ترجمه شاپوريان، 1356).
براساس گزارش سازمان بهداشت جهاني، سالانه بيش از يك ميليون نوجوان از خانه فرار مي كنند كه 74% آنهادختر و 26% پسر هستند و اين رقم در طول 4 سال گذشته افزايش قابل توجهي دارد، در جامعه ما نيز فرار كودكان و نوجوانان يكي از معضلات اجتماعي مهم است و از آسيب هاي جدي به خانواده و جامعه مي باشد. ترك منزل بدون اطلاع والدين، حتي اگر با هيچ جرم ديگري از قبيل سرقت، روابط پنهاني با جنس مخالف و … همراه نباشد نوعي جرم محسوب مي شود. در همين فرارهاي اوليه است كه فرد به خاطر رفع نيازهاي اوليه خود و با گذراندن وقت به اعمال ناهنجار ديگر از قبيل دزدي و ولگردي رو مي آورد. از همه مهمتر محيط و شرايط كوچه و خيابان است. افراد همانند، يكديگر را پيدا مي كنند و به تشكيل گروه و باندهاي اوليه بزهكاري مبادرت مي ورزند. در صورتي كه اين قبيل افراد به موقع شناسايي نشوند و به زندگي طبيعي باز نگردند منجر به تشكيل باندهاي مخرب و بزهكار مي گردد.
هرگاه فرايند رشد و تكامل فرد را از كودكي مورد بررسي قرار دهيم نحوه پيدايش رفتار بهنجار و نابهنجار تا حدودي قابل شناخت است.
دانلود پایان نامه ارشد

برچسب ها : ,
نوشته: رسول | تاریخ: يکشنبه 11 شهريور 1397 |

تعريف و پيشينه هوش هيجاني و هوش غير شناختي

تعريف هوش هيجاني نيز مانند هوش غير شناختي دشوار است اين اصطلاح از زمان انتشار كتاب معروف گلمن (1995) به گونه اي گسترده به صورت بخشي از زبان روزمره درآمد و بحثهاي بسياري را بر انگيخت گلمن مصاحبه اي با جان اينل (1996) هوش هيجاني را چنين توصيف مي كند : « هوش هيجاني نوع ديگري از هوش است اين هوش مشتمل بر شناخت احساسات خويشتن و استفاه از آن براي اتخاذ تصميم هاي مناسب در زندگي است توانايي اداره مطلوب خلق و خوي با وضعرواني ، كنترل و تكانش ها است عاملي كه به هنگام شكست ناشي از دست نيافتن به هدف در شخص ايجاد انگيزه و اميد مي كند . هم حسي يعني آگاهي از احساسات افراد پيرامون شماست مهارت اجتماعي يعني خوب كنار آمدن با مردم و كنترل هيجانهاي خويش در رابطه با ديگري و توانايي تشويق و هداست آنان است » 
گلمن در همين مصاحبه ضمن مهم شمردن هوش شناختي و هيجاني مي گويد هوش بهر (  ) در بهترن حالت خود تنها عامل 20 درصد از موفقيت هاي زندگي است ، 80 درصد موفقيت ها به عوامل ديگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسياري از موارد در گروه مهارت هايي است كه هوش هيجاني را تشكيل مي دهد . 
« هوش غير شناختي ابعاد شخصي هيجاني اجتماعي و حياتي هوش را كه اغلب بيش از جنبه هاي شناختي آن در عملكرد هاي روزانه مؤثرند مخاطب قرار مي دهد .
هوش هيجاني با توانايي درك خود و ديگران  ( خود شناسي و ديگر شناسي ) ارتباط با مردم و سازگاري فرد با محيط پيرامون خويش و پيوند دارد . به عبارت ديگر هوش غير شناختي پيش بين موفقيت هاي پيرامون خويش و پيوند دارد يه عبارت ديگر ههوش غير شناختي پيش بين موفقيت هاي فرد رادر ميسر مي كند و سنحش و اندازه گيري آن به منزله اندازه گيري و سنجش و توانايي هاي شخص براس سازگاري با شرايط زندگي و ادامة حيات در جهان است . ( بار – آن ، 1997 ص 28)      
پيتر سالوي (1990) ضمن اختراع اصطلاح سواد هيجاني به پنج حيطه در اين مورد اشاره مي كند .
شناخت حالات هيجاني خويش :‌يعني خود آگاهي 
اداره كردنهيجان ها : يعني مديريت هيجانها ، به روش مناسب 
خود انگيزي يعني كنترل تكانش ها تا تأهير در ارضاي خواسته ها و توان رار گرفتن در يك وضعيت رواني مطلوب  
تشخيص دادن وضع هيجان ديگران ،‌همدلي 
برقراري رابطه با ديگران 



پيشينه مطالعه هوش غير شناختي 
پيشينه هوش هيجاني را  مي توان در ايده هاي و كسلر بههنگام تبين جنبه هاي غير شناختي هوش و عمومي جست و جو كرد و كسلر در صفحه 103 گزارش 1942 خود دربارة هشومي نويسد « كوشيده ايم نشان دهم كه علاوه بر عوامل هوشي ، عوامل غير هوشي ويژه اي نيز وجود دارد كه مي توان رفتار هوشمندان را مشخص كند نمي توانيم هوش عمومي را مورد سنجش قرار دهيم كتفكر اينكه آزمون ها و معيارهايي نيز براي سنجش عوامل غير هوش در بر داشته باشد » و كلسر در صدد آن بود كه جنبه هاي غير شناختي و شناختي هوش عمومي را با هم بسنجد تلاش او در اين زمينه را مي توان در استفاده وي از كاربرد خرده آزمون هاي تنظيم تصاوير ، درك و فهم كه دو بخش عمدة آزمونوي را تشكيل مي دهد دريافت . در خرده آزمون درك و فهم كه دو بخش عمدة آزمون وي را تشكيل مي دهد دريافت . در خرده آزمون درك و فهم «سازگاري اجتماعي» و در تنظيم تصاوير شناخت و تميز « موفقيت هاي اجتماعي ، مورد بررسي قرار مي كيرد ،‌پژوهش هاي انجام شده توسط سيپس و همكارانش (1987) نيز نشان مي دهد كه بين درك و فهم تصاوير و شاخص هاي هوش اجتماعي پرسشنامه شخصيت كاليفرنيا   هم بستگي معناداري وجود دارد . (شريفي ، 1375 )
علاوه بر اين موارد ، و كلسر در كارهاي خود به تلاشهاي «دال»1 مبني بر سنجش جهات غير شناختي هوش نيز اشاره كرده است و نتيجه كوشش هاي دال همان گونه كه پيش از اين عنوان گرديد ، در مقياس رشد اجتماعي وايلند منعكس است .
پژوهشگران از طريق سنجش مفاهيمي مانند مهارتهاي اجتماعي توانمنديهاي بين فردي را رشد روانشناختي ؤ آگاهي هاي هيجاني كه همگي مفاهيمي مرتبط با هوش هيجاني هستند بر روي ابعاد اين نوع هوش پرداخته اند و دانشوران علوم اجتماعي نيز به كشف روابط بين هوشي هيجاني سبك هاي مختلف مديريت و رهبري و عملكردهاي فردي و تغييرات دروني فردي . اجتماعي و انجام ارزش يابي از عملكرد هاي فردي و گروهي همت گماشته اند .    

تعريف هوش و انواع آن از نظر گاردنر 
شايانبه ذكر است كه ايده « هوش هيجاني » پس از 50 سال بارديگر توسط گاردنر2 (1983) استاد روانشناسي دانشگاه هار وارد دنبال شد گاردنر هوش را مشتمل بر ابعاد گوناگون موسيقيايي ، منطقي ، رياضي ، رياضي ، جسمي ، ميان فردي و درون فردي مي داند او وجوه شناختي مختلفي را با عناصري از هوش غير شناختي يا به گفته خودش «شخص» تركيب كرده است بعد غير شناختي ( شخصي ) مورد نظر گاردنر مشتمل بر دو مؤلفه علمي است كه وي آنها را با عناوين استعداد درون رواني و مهارت هاي ( ميان فردي ) معرفي مي كند به نظر گاردنر هوش هيجاني متشكل از دو مؤلفه زير است :
 هوش درون فردي : كه مبين آگاهي فرد از احساسات و هيجانات خويش ابراز باورها و احساسات شخصي و احترام به خويشتن و تشخيص استعدادهاي ذاتي ، استقال عمل در انجام كارهاي مورد نظر و در مجموع ميزان كنترل شخص بر هيجان ها و احساسات خود رهبري است .

هوش مياني فردي :  كه به توانايي درك و فهم ديگران اشاره دارد و مي خواهد بداند چه چيزهاي انسانها را بر مي انگيزاند كه چگونه فعاليت مي كنند و چگونه مي توان با انها همكاري داشت به نظري گاردنر فروشندگان ، سياست مداران ، معلمان ، متقاضيان باليني ، رهبران مذهبي موفق احتمالاً از هوش ميان فردي بالايي برخوردارند.  
روانشناسان در قلمرو فعاليت هاي پژوهش خود علاوه بر اين موضوع هوش ، انواع ديگري از هوش نيز پي برده و  به طور كلي آنها را به سه گروه به شرح زير تقسين كرده اند ( ري زل ، 1992 ص 36 )

هوش انتزاعي : منظور توانايي درك و فهم حل مسائل از طريق نمادهاي كلامي و رياضي .
هوش عيني : منظور توانايي درك و فهم ديگران و ايجاد ارتباط با آنهاست . ( ماير وسالووي 1993 ) 
« هوش هيجاني را نوعي هوش هيجاني اجتماعي و مشتمل برتوانايي كنترل هيجان هاي خود و ديگران وو تمايز بين آنها و استفاده اط اطلاعات براي راهبر تفكر و عمل دانسته و آن را مشتمل از مؤلفه هاي درون فردي و ميان فردي گاردنر مي دانند .

هوش هيجان و مؤلفه هاي آن : 
   هوش هيجان عبارت است از توانايي نظارت بر احساسات و هيجاتان خود ، ديگران و توانايي و تفكيك احساسات خود و ديگران و ديگران و استفاده از دانش هيجاني در جهت هدايت تفكر و ارتباطات خود و ديگران ( ميروسالووي ، 1990) 
هوش هيجاني هم عناصر دروني است و هم بيروني شامل ميزان خود آگاهي ، خود انگاره ، احساسات ، استقلال و ظرفيت خود شكوفايي و قاطعيت مي باشد عناصر بيروني شامل ظرفيت فرد براي قبول واقعيت انعطاف پذيري و توانايي حل مشكلات هيجاني ، توانايي مقابله با استرت و تكانه هاي مي شود ( گلمن ، 1995 ، ص 85 )

خود آگاهي :
   از نظر گلمن خود آگاهي ريشه و اساس مؤلفه هاي هوش هيجاني  است و تا زمانيكه از سطح خود آگاهي پاييني برخورد داريم و در انتخاب هدف و برنامه ريزي – براي رسيدن به هدف مديريت كنترل احساسات خود و بر انچيختگي خود و بكار گيري نظمي كه بتوان بر اساس آن با احساسات ديگران هماهنگ شود رشد مهارت هاي اجتماعي متناسب با هدف و عمل با مشكلات مواجه مي شويم . تعريفي كه گلمن )1995( براي خود آگاهي در نظر گرفته عبارتست از درك عميق و روشن احساسات ، هيجانات نقاط ضعف و قوت و نياز و سائق هاي خود .

خود كنترلي يا مديريت خود :
همچنان كه با آگاهي خود درمورد احساسات ، هيجانات ، و اثرات آنها رشدد مي دهيم ما نيز مي توانيم توانايي خود را در جهت كنترل انها بهبود بخشيم . به طوريكه آنها نتوانند تأثير ناجور بر روي عملكرد ما داشته باشند خود كنترلي هيجان به معناي سركوب هيجان نيست بدين شكل نيست كه با يك سد دفاعي محكم در مقابل احساسات و خود انگيزه هاي خود درست كنيم بر عكس خود كنترلي به اين مي‌پردازد كه با يك انتخاب براي چگونگي ابراز احساساتمان داريم و چيزي كه مورد تأكيد است روش ابراز احساسات مي باشد به شكلي كه اين روش  ابراز هم جريان تفكر را تسهيل كند و هم از انحراف آن جلوگيري كند . ( گلمن ، 1995 ) 
بطور كلي خلقيات تأثير فوق العاده بر روي محتواي جريان تفكر مي گذارد به عنوان مثال زمانيكه ما خشمگين هستيم وقايعي را در ذهن خود مي پروانيم كه غضب آلوده هستنمد و اين باعث مي شود كه نگرش و تفكر ما از موضوع اصلي منحرف شود و ما چيز ديگري را پردازش  مي كنيم چون در آن موقعيت محتواي تفكر ما عوض شده است نوع نگرش ما نيز عوض خواهد شد و اين ففرايند باعث ايجاد يك عقده خواهد شد كه نتيجة منفي گرايي و كناره ديگري از واقعيت ممي باشد و در آخر به عملكرد نادرست و روابط نامطلوب مي انجام . گلمن معتقد است كه توان خود داري و مقاومت در مقابل چنين خلقيات مستبد هستند اقدامي براي افزايش بازده كاري ايجاد روابط مطلوب مي باشد .    
گلمن معتقد است زمانيكه هيجانات از سلامت افراد ناشي مي شود زمينة رشو وو تميز براي افراد مهيا مي شود زيرا يكي از مفاهيم پذيرفته شده در مورد انسان فيدبك گر ، فيد بك دادن است افرادي كه از لحاظ هيجاني يالكم مي باشند در ايجاد ارتباط موفق هستند و هميشه فيدبك مثبت از ديگران مي گيرند يعني باعث متنوعيت هيجانات مثبت مي شوند ما در طول زندگي بدون شك با محركهاي برخرد مي كنيم كه ممكن است براي ما نا خوشايند باشند و اين ناخوشايندي شريع در خلق و خوي ما تأثير مي‌گذارد مثل برخورد افراد خانواده و يا همكار و در سطح وسيعتر محركهايي كه ساخته و پرداخته ذهن ما مي باشند دراين خصوص ما بايد توانايي لازم براي كنترل و مديريت افكار و رفتار خود داشته باشيم كه اساس آن خود شناسي به مهارتهاي اجتماعي تشكيل مي دهد .
از نظر گلمن مشاهدة خود كنترلي خيلي راحت نيستو خود كنترلي در نبود آتش بازيهاي هيجاني بهتر خود را نشان مي دهد يعني هر چه شدت احساسات كمتر باشد خود كنترلي نمود بهتر پيدا مي كند گلمن معتقد است احساس مسؤليت در محيط كاري و نوع برخورد با افراد تحت تأثير خلقيات فردي مي باشند و هرچه محتواي فكر در رابطه با مسئوليتي كه فرد قبول كرده است خالصتر باشد احساس مسئوليت بيشتر و بهتر صورت مي گيرد .
در يكي از تحقيقات صورت گرفته شده مشخص شدهبود افراد موفق در محيط كاري از نظر خود آگاهي با خود كنترلي ، سازگاري ، خود اعتماد نوآوري هفت برابر نمره بيشتري نسبت به افراد نا موفق داشتند و در نتيجه ما مي توانيم نتيجخ بگيريم كه خود كنترلي و مديريت خود تا حد زيادي مي توانند موفقيت شغلي را شكل دهند . 
دانلود پایان نامه ارشد

برچسب ها : ,
نوشته: رسول | تاریخ: يکشنبه 11 شهريور 1397 |

خوش بيني در مقابل بدبيني - چطور و چگونه

 خوش بيني در مقابل بدبيني

متغير ديگر و بعدي از شخصيت كه به فشار رواني و احتمال بيماري مربوط مي‌شود ، خوش‌بيني در مقابل بدبيني است ( ورتمن وهمكاران ، 1998). 
در مطالعة جالبي ( شي ير و كارور، 1985 ) از دانشجويان خواستند پرسشنامه LOT كه براي سنجش تمايل به خوش بيني وبدبيني طراحي شده را پر كنند . در انتهاي ترم دانشجوياني كه نمرات بالاي خوش بيني داشتند علائم جسمي كمتري ( همچون سردرد و ناراحتي هاي معدي ) نسبت به دانشجوياني كه در اين مقياس نمرة كمتري كسب كرده بودند ، از خود نشان دادند ، در مطالعة ديگري روي دانشجويان دانشگاه ، بدبين ها نسبت به خوش بين ها تقريباً 2 برابر بيماريهاي عفوني و ويزيت پزشك را گزارش كردند . در مروري بر مطالعات اخير (پيترسون، سليگمن و وايلانت،  1988) شي ير و كارور نتيجه گرفتند كه افراد خوش بين تمايل دارند سازگاري جسمي و روانشناختي بهتري نسبت به استرس نشان دهند. تفاوت بين خوش بين ها وبدبين ها ممكن است يك موضوع اسنادي ياشد . بدبين ها تمايل دارند خود را براي رويدادهاي منفي سرزنش كنند ( تقصير من بود ) و تعميم دهند ( هرگز اين مشكل تمام نخواهد شد ) بنابراين حتي مانع كوچكي توانايي آنها را براي  كنارآمدن تهديد مي‌كند . در مقابل خوش بين ها تمايل دارند رويدادهاي منفي را به موقعيت هاي خارجي نسبت دهند و فرض كنند موقتي و محدود بوده است ( تقصير من نبود و دوباره اتفاق نخواهد افتاد ، دنيا كه به آخر نمي رسد ) . آنها مطمئن هستند چيزهاي خوب براي آنها اتفاق خواهد افتاد و اينكه قادر خواهند بود از عهده مشكلاتي كه بر ايشان رخ مي‌دهد، برآيند . شواهد همچنين نشان مي‌دهد كه بدبين ها استرس و آسيب پذيري بيشتري نسبت به بيماري دارند . ( ورتمن و همكاران ، 1998 ) . 
2-8-3- عزت نفس
سطوح بالاي عزت نفس عموماً تاثير سودمندي بر واكنش هاي فردي نسبت به رويداد هاي منفي زندگي دارد ( پيرلين ، و اسكولر ، 1978 ) 
اين پرسش كه چرا عزت نفس به فرد كمك مي‌كند تا به استرس مقاوم باشد ،به شيوه هاي گوناگوني بررسي شده است . بعنوان مثال ، عزت نفس ممكن است با شيوه هايي كه هر فرد تغييرات  بالقوه پراسترس را  در  زندگي شان  ارزيابي مي‌كنند ، مرتبط باشد . چو و اسكراچلي (1991 ) دريافتند افراد با عزت نفس پايين نسبت به افرادي كه عزت نفس بالايي دارند تمايل دارند ، تغييرات طبيعي زندگي شان را در ( شرايط منفي تري) ـ كه به گونه اي پر استرس تر است ـ درجه بندي كنند ونيز رويدادهاي منفي را به گونه اي توصيف مي‌كنند كه تاثير عظيم‌تري برشيوه ‎ احساسي آنها داشته  است . 
عزت نفس پايين ممكن است حقيقتاً برخلاف كنارآيي موثر عمل كند . كرنيس و بروكنر و فرانكل  (1989 ) دريافتند افرادي كه عزت نفس پايين دارند بدنبال شكست بيش از افراد با عزت نفس بالا دچار بيش تعميمي خود انتقاد گري مي شوند . بيش تعميمي توسط كرنيس و همكارانش به عنوان تمايل به پيامدهاي منفي تعريف شد ، ديگر احساسات شخصي عدم كفايت را برجسته  مي‌سازد كه ظاهراً ممكن است در راستاي ابعادي غيرمرتبط با پيامد منفي اوليه باشد (1989 ،ص 707 ) . اين مطالعه شامل خود گزارشات دانش آموزان بدنبال امتحان در دانش آموزاني كه عملكرد ضعيفي داشتند ، بود . آنهايي كه عزت نفس پاييني داشتند ، عاطفة منفي‌تري را احساس كردند و انگيزه پايين تري براي عملكرد خوب در آزمون بعدي نسبت به آزمودنيهاي با عزت نفس بالا داشتند ، علاوه برآن ، هم عزت نفس و هم تمايلات بيش تعميمي خود انتقاد گري با مقياس ديگري ارزيابي شد . كه نتايج نشان داد ايندو و رابطه معني دار  و منفي با يكديگر دارند ( گين ، 1995 ) . 
2-9- سبك اسناد
دانش واژه اسناد در موارد فراواني بكار رفته است. برخي نظريه پردازان اسنادها را به عنوان باورهاي بيان شده اي مي دانند كه روانشناسي عاميانه فرد را تشكيل مي‌دهد. ( هايدر، 1958). اسناد يك سازه فرضي و شيوه اي است كه نظريه پردازان از آن براي توضيح رفتارهاي قابل مشاهده استفاده مي‌كنند، دليل اينكه وقايع ناگوار غيرقابل كنترل هميشه به درماندگي و افسردگي منجر نمي‌شود اين است كه مردم به سختي اين وقايع را بحراني تلقي مي‌كنند. هنگامي كه افراد با حوادث بد غيرقابل كنترل مواجه مي شوند از خودسوال مي‌كنند چرا چنين اتفاقي افتاد؟ پاسخ يا تفسيري كه از واقعه مي‌شود بر نحوه واكنش به حوادث، انتظار از آينده و ميزان درماندگي و افسردگي تاثير مي گذارد(تروتر، 1987، به نقل از از هيبت الهي ،1373) .
سليگمن و همكارانش از طريق پژوهشي براي تببين درماندگي آموخته شده به نظريه سبك اسنادي رسيدند (كاسيدي، 1999). 
واينر و همكارانش (واينر، 1986 ، واينر و همكاران،1978، 1979) ادبيات محكمي پيرامون اسنادها در حوزه شناخت اجتماعي، اقتباس كردند. منشاء مفهوم اسناد از هايدر (1958) بود كه نقش محوري در روانشناسي دهه 1970 داشت. اين نظريه بر چگونگي اسنادهاي فرد قرار دارد كه سبب مي‌شود رفتارهاي خود و ديگران را بشناسد. اين فرايند چند بعد مهم دارد كه منسجم‌ترين بعد آن، بعد دروني ـ بيروني است. واينر چهاربعد مهم ديگر، علاوه بر بعد دروني ـ بيروني و بر مبناي هيجانها را شناسايي كرد. او با ثبات بودن، قابل مهار بودن و هدف مند بودن را ارائه داد.  واينر بين اسنادهاي دروني ـ بيروني و اسنادهاي قابليت مهار تمايز قائل شد، از اين جهت فردي ممكن است اسناد دروني داشته اما آن موضوع را قابل كنترل نبيند. بعد با ثبات بودن، به عنوان انتظار در مورد رفتار آينده است كه مجددا او اين ويژگي را مشابه با تصور خوش بيني در برابر تفكر بدبيني، مي داند. هدفمند بودن بعد مهم و ديگري مربوط به شناسايي مسئوليت در برابر ديگران است. افراد مستعد به استرس كساني هستند كه اسنادهاي بيروني يا در مواردي اسنادهاي دروني غيرقابل كنترل را احساس مي‌كنند، انتظار بدبينانه اي به آينده داشته و تمايل دارند اعمال ممانعتي ديگرن را قصدمند و آگاهانه ببينند (كاسيدي،1999).
آبرامسون و همكاران (1978) بر اين باورند كه سه بعد تبييني وجود دارد : اول اينكه علت ممكن است چيزي مربوط به شخص باشد (تبيين دروني) يا ممكن است مربوط به موقعيت يا شرايط باشد (تبيين بيروني)، دوم اينكه علت ممكن است پيامدهاي زيادي داشته باشد (تبيين كلي) يا فقط محدود به حادثه موردنظر باشد (تبيين اختصاصي)(پيترسون و سليگمن ،1984 به نقل از هيبت الهي ، 1373).  بعنوان مثال اگر رابطه شما با فردي به هم بخورد، مي‌توانيد چندين دليل براي آن ذكر كنيد، اگر اين موضوع را بعنوان حادثه اي كه در طول زمان پايدارمي ماند تفسير كنيد(مثلا بگوييد من هميشه باعث به هم خوردن روابط شخصي ام مي شوم) انتظار خواهيد داشت اين موضوع دوباره اتفاق بيفتد و علائمي از درماندگي در روابط آينده شما آشكار خواهد شد. اگر اين موضوع را بعنوان حادثه اي كلي تفسير كنيد (مثلا بگوييد من نمي‌توانم هيچ كار درستي انجام دهم) انتظار خواهيد داشت وقايع ناگواري در هر مقطع زماني زندگي شما پديد آيد و حتي احساس درماندگي بيشتري مي نماييد. اگر تفسير شما از اين حادثه قبل از آنكه بيروني بوده ، دروني باشد (مثلا بگوييد اشتباه از من بود)نشانه هايي از كاهش اعتماد به نفس را نشان خواهيد داد (تروتر، 1987 به نقل از هيبت الهي، 1373).
مدل تجديدنظر شده درماندگي آموخته شده ، نقشهاي ويژه اي به هر يك از اين سه بعد داده است،بعد از تجربه وقايع بد دروني بودن باورهاي علي منجر به فقدان عزت نفس مي‌شود. اگر شخص وقايع بد را با يك عامل دروني تبيين كند، احتمال بيشتري دارد كه عزت نفس اش را از دست بدهد. اگر شخص ديگري همين واقعه را با عاملي بيروني تبيين كند، به احتمال كمتري با از دست دادن عزت نفس مواجه مي‌شود. پايدار بودن باورهاي علي بر مزمن بودن درماندگي و افسردگي ، بدنبال وقايع حاصل از رخدادهاي بد – موثر است. اگر واقعه ناگواري بوسيله علتي ماندگار، تبيين شود، واكنشهاي افسردگي متعاقب آن گرايش به تداوم دارند، اگر حادثه اي با عاملي زودگذر تبيين شود، واكنشهاي افسردگي كوتاه مدت خواهد بود. سرانجام كلي بودن باورهاي علي بر فراگيري نقائصي كه بدنبال حوادث بد مي آيند، تاثير مي گذارد، اگر شخص معتقد باشد يك عامل كلي اين حادثه بد را بوجود آورده است.
بر اساس نظريه تجديدنظر يافته، درماندگي براي فردي كه تمايل دارد وقايع ناگوار را به شكل پايدار دروني و كلي تفسير كند، احتمال بروز افسردگي بيشتر است. از هنگامي كه اولين آزمونهاي نظريه سليگمن ، اجرا شد، حداقل 104 آزمايش بر روي قريب به 15000 نفر اجرا شده و تقريبا همه نشان مي‌دهند سبك اسنادي بدبينانه با افسردگي رابطه دارد. پژوهشهاي اخير سليگمن، فراتر از افسردگي پيش مي رود، او معتقد است سبك اسناد قادر است همانگونه كه پيشرفت را پيش بيني مي‌كند در امر پيش بيني مرگ نيز موفق باشد. منطقي بنظر مي رسد، افرادي كه عادتا تفسيرهاي پايدار، كلي و دروني از شكست هايشان دارند (مانند كودن بودن) در مقايسه با افرادي كه شكست را ناپايدار، اختصاصي و بيروني تفسير مي‌كنند (افراد موفق) نسبتا پشتكار كمتري دارند، كمتر شانس خود را امتحان مي‌كنند و كمتر توانايي هايشان را پرورش مي‌دهند (تروتر ، ،1987 به نقل از هيبت الهي ، 1373).
2-9-1- سبك اسناد خوش بين/ بدبين
در حاليكه بنظر ميرسد ، كنترل مشاهده شده به روشني به عنوان جنبه مهم واسطه شناختي استرس كاملا ثابت شده ، اما بحث قوي كه مطرح است در قسمت دوم موضوع دورنماي سبك اسناد مشخص مي‌شود كه به شكلي از حس اميد يا خوش بيني در مقابل حس نوميدي يا بدبيني است. واينر (1990) استدلال مي‌كند بعد باثبات بودن (خوش بيني – بدبيني) در نظريه اسناد نسبت به بعد بيروني – دروني (كنترل) مهم تر است. آلوي و همكاران (1988) نوميدي را به عنوان پيامد فرايند اسناد براي افراد مستعد به افسردگي مي شناسند. هم شواهد واينر و هم آلوي و همكاران نشان مي‌دهد كسي كه اسنادهاي خوش بينانه دارد (همچون ، اميدواري بيشتري دارد) نسبت به فردي كه اسنادهاي بدبينانه اتخاذ مي‌كند، با استرس زندگي بهتر كنار مي آيد.
بك (1976) در نظريه شناختي افسردگي اش، نوميدي را به عنوان موضوع محوري براي فرد مستعد به افسردگي تشخيص داد. نظريه افسردگي بك در مفاهيم از ترياد شناختي است كه در آن افراد افسرده ديدگاه منفي به خود، دنيا و آينده شان دارند علاوه برآن از منبع متفاوت ديگري مانند كار باليني با بيماران به موضوع مشابهي دست يافت. استدلال اين بحث اينست كه تفكر منفي پاسخي به نيازهاي بيروني يا استرس زندگي است و فردي با اين شيوه، نمي‌تواند با استرسهاي زندگي كنار بيايد. براي بك، اساس زيادشناختي منفي ، نگرش بدبيني يا يك حس نوميدي است در حقيقت نظريه بك، اساساً بر مبناي تفكر بدبيني در مقابل خوش بيني در مورد خود، دنيا و آينده پايه گذاري مي‌شود (كاسيدي، 1999).
با توجه به رابطه بين خوش بيني و افسردگي ، بحث قوي موجود اين باور را جايگزين نمود، كه افرادي كه از سلامت مثبت شان لذت مي برند در حقيقت غيرواقعي هستند. به عبارت ديگر افرادي كه افسرده مي شوند واقعا بدبيني خيلي زيادي ندارند. آنها تنها اين توانايي كه افراد غيرافسرده در سوگيري  مثبت نسبت به امور دارند، را از دست داده اند.
دانلود پایان نامه ارشد

برچسب ها : ,
نوشته: رسول | تاریخ: يکشنبه 11 شهريور 1397 |

تحلیل سبب شناسی اعتیاد به مواد مخدر

 
سبب شناسي:

1- عوامل اجتماعي و فرهنگي:

وابستگي به مواد افيوني محدود به طبقات پائين اجتماعي- اقتصادي نيست. هر چند ميزان بروز وابستگي در اين گروه ها از طبقات اجتماعي- اقتصادي بالاتر است. انواعي از عوامل اجتماعي وابسته به فقر بشري احتمالاً در وابستگي به مواد افيوني دخلات دارند. حدود 50 درصد مصرف كننده هاي هروئين در شهرها كودكان تك والدي و يا والدين از هم جدا شده هستند. از خانواده هايي برآمده اند كه در آنها حداقل يك عضو مبتلا به اختلال مصرف مواد است.

اين برخي الگوهاي رفتاري ثابت به نظر مي رسد در معتادين جوان وجود دارد اين الگوهاي رفتاري سندرم رفتار هروئيني (heroin behavior syndrom) ناميده شده است. افسردگي زمينه اي غالباً از نوع تهييجي همراه با علائم اضطرابي، رفتار تكانشي يا گرايش منفعل مهاجم، ترس از شكست، استفاده از مواد به عنوان ضد اضطراب براي پوشاندن احترام به نفس پائين، درماندگي و پرخاشگري ، استراتژيها و آگاهي رابطه احساس خوشي و مصرف دارو احساس ناتواني رفتاري كه موقتاً با مصرف دارو به كنترل موقت بر موقعيت زندگي تبديل مي‌گردد. اختلالات در روابط شخص و بين فردي با معتادها كه تجارب مشترك داروئي موجب دوام آن مي گردد.

2- بيماري توأم

حدود 90 درصد افراد وابسته به مواد افيوني يك تشخيص روانپزشكي ديگر هم دارند. شايعترين تشخيص هاي روانپزشكي توأم عبارتند از اختلال افسردگي اساسي، اختلالات وابسته به الكل. اختلال شخصيت ضد اجتماعي و اختلالات اضطرابي حدود 15 درصد كساني كه وابستگي تركيبات ترياك دارند حداقل يك بار سعي كرده اند خود را بكشند.

3-عوامل زيست شناختي و ژنتيك:

فرد مبتلا به اختلال وابسته به مواد افيوني ممكن است كاهش فعاليت با منشاء ژنتيكي در سيستم افيوني داشته باشد. اين كاهش فعاليت ممكن است نتيجه كمتر بودن تعداد حساسيت كمتر گيرنده هاي افيوني به آزاد شدن كمتر مواد افيوني درونزاها يا غلظت بالاي انتاگونيست هاي فرضي مواد افيوني درونزا بوده باشد. همچنين ممكن است با كاركرد نابهنجار سيستم ناقل عصبي دوپامينرژيك يا سيستم ناقل عصبي نورآدرنرژيك رابطه داشته باشند.

4- نظريه روانكاوي

بر حسب تثبيت ليبدوئي، با پسرفت به سطوح پيش تناسلي دهاني يا حتي سطوح ابتدائي تر رشد رواني جنسي توصيف شده است عوامل روانكاوي بيش از همه روي حالت دهاني تأكيد مي كند. پاتولوژي شديد الگو غالباً تصور مي شود كه با سوء هدف دارو  ارتباط دارد و حاكي از آشفتگي هاي عميق مربوط به رشد مي باشد.

عوامل سايكوديناميك در شروع مصرف مواد و وابستگي به آن و مصرف دوباره بعد از ترك مواد نقش مهمي دارند. بررسي هاي روانكاوي نشان مي دهد كه اين افراد دچار «خويشتن ناقص» مي باشند كه به صورت عدم توانايي در اداره احساسات آنها مثل احساس گناه و خشم و اضطراب خود را نشان مي دهد. بعضي از معتادان احساسات دروني خود را نمي توانند تجربه كرده و بيان كنند كه به آن آلكس تايمي گفته مي شود. بنابراين مصرف مواد افيوني باعث مي شود آنها به طور واقعي يا به طور سمبوليك بر احساسات خود تسلط يابند و در واقع مصرف  مواد را به عنوان نوعي خوددرماني ادامه دهند.(1)

مطالعات اپيدميولوژيك نشان مي دهند كه مصرف كنندگان مواد بخصوص ترياك ارزش زيادي براي مستقل بودن قائلند و به تحصيلات ارزشي قائل نيستند و عده اي از آنها قبل از مصرف مواد به خلافكاري دست زده اند. تعداد قابل توجهي از مصرف كنندگان مواد افيوني ويژگيهاي شخصيت ضد اجتماعي را دارند.

رابطه بين بيماريهاي روانپزشكي و مصرف مواد افيوني همواره مورد توجه مي باشد. در يك مطالعه در نيوهاون در سال 1980 نشان داد كه 87% مصرف كنندگان مبتلا به نوعي بيماري رواني هستند. و نيز در مطالعه ديگر در بالتيمور در سال 1990 نشان داد كه 24% افرادي كه مواد  افيوني مصرف مي كنند مبتلا به اختلالات محور I  و 35% مبتلا به اختلالات محور II مي باشند. در هر دو مطالعه شايعترين بيماريهاي همراه با مصرف مواد افيوني، اختلالات خلقي، الكسيم، اختلالات شخصيت ضد اجتماعي و اختلالات اضطرابي مي باشد. مطالعاتي در اروپا و استراليا هم اختلالات مشابه را در مصرف كنندگان مواد افيوني به دست آورده اند.

در ميان خانمها، افسردگي و اضطراب و اختلالات شخصيتي مرزي شايع تر از مردان بوده است و الكسيم و مصرف حشيش و اختلال ضد اجتماعي كمتر بوده است.

 


نوروفارماكولوژي:

اثرات اوليه تركيبات ترياك و شبه ترياك از طريق گيرنده هاي مواد افيوني كه در نيمه دوم دهه 1970 كشف شدند اعمال مي شود. گيرنده هاي n- opiates در تنظيم و واسط گري خاصيت ضد درد، تسكين تنفس، يبوست، وابستگي درگير هستند با گيرنده هاي K.opates با خواص ضد درد، مدر،تسكين و گيرنده هاي Aopiates با خاصيت ضد درد درگير هستند در سال 1974 انكنالين يك پنتاپپتيد درونزا با اثرات شبه ترياك شناسايي شد. اين كشف كه به شناسايي انكفالين طبقه از مواد افيوني درونزا در مغز از جمله آندروفين ها و آنكفالين ها منجر شد. آندروفين ها در انتقال عصبي و    دادن درد درگير هستند اين مواد وقتي كسي از نظر جسمي آسيب مي بيند آزاد شده و تا حدودي مسئول فقدان درد در ضمن تصادفات حاد هستند. تركيبات ترياك و شبه ترياك روي سيستم ترانسمتيري خواص اعتياد آور ترياك و شبه ترياك از طريق فعال شدن نورون هاي دوپا فيسرژيك ناحيه تگمينتال بطني كه قشر مخ و سيستم ليمبيك كشيده مي شوند اعمال مي شوند.

قابليت انحلال هروئين در چربي بيشتر از مورفين است به همين دليل خواص هروئين سريعتر از مورفين از سدّ خون مغز- عبور مي كند و اثري سريعتر از مورفين دارد هروئين در ابتدا به عنوان وسيله درمان اعتياد به مورفين معرفي شد اما وابستگي بيشتري در مقايسه به مورفين ايجاد مي كند.

كوكائين: كوكائين 5/0 آلكالوئيدهاي ترياك را تشكيل مي دهد به آساني از لوله گوارش جذب مي شود و در بدن به مورفين تبديل مي شود. ‍(كاپلان. جلد دوم- 1994).

نظريه هاي اعتياد:

1-   نظريه هاي كلاسيك، سوء مصرف مواد را معادل استمناء يك مكانيسم دفاعي در مقابل تكانه هاي همجنس گرايانه يا تظاهر از پسرفت دهاني دانسته اند. فرمول بندي روان پوشي اخير به روابط بين مصرف مواد و افسردگي مربوطند يا مصرف مواد را بازتاب اعمال مختل ايگو معرفي مي كنند.

نظريه هاي رواني اجتماعي

روابط خانواده و جامعه را به طور كلي مورد توجه قرار مي دهند.

2-نظريه هاي رفتاري، بعضي از مدل هاي سوء مصرف مواد بر رفتار مواد طلبانه تأكيده كرده اند تا علائم جسمي وابستگي. اكثر مواد مورد سوء مصرف با تجربه هشت پس از نخستين بار مصرف همراهند. به اين ترتيب ماده به عنوان يك تقويت كننده براي رفتار مواد طلبانه عمل مي‌كند.

3-نظريه هاي ژنتيك:

قرائن محكم به دست آمده از مطالعه بر روي دوقلوها، فرزند خوانده ها و همشيريها كه جدا از هم بزرگ شده اند حاكي است كه در علت سوء مصرف الكل يك جزء ژنتيك وجود دارد.

4-نظريه هاي نوروشيميايي:

براي اكثر مواد مورد سوء مصرف به استثناء الكل پژوهشگران ناقل هاي عصبي يا گيرنده هاي ناقل هاي عصبي كه مواد به آنها مؤثر هستند شناسايي كرده اند.

ترياك بر گيرنده هاي ترياك اثر مي كند بنابراين در كسي كه فعاليت افيوني درونزا كم است (مثلاً سطح پائين اندروفين) يا فعاليت آنتاگونيستي افيوني درونزا خيلي بالاست. ممكن است در خطر ابتلا به وابستگي به تركيبات ترياك قرار داشته باشند.

در فردي كه كاركرد گيرنده هاي درونزا در او كاملاً طبيعي و غلظت ناقل هاي عصبي بهنجار است مصرف طولاني يك ماده مورد سوء مصرف بالاخره ممكن است سيستم هاي گيرنده ها را در مغز تعديل نمايد. به طوري كه مغز براي حفظ تعادل حضور مادة برونزا را طلب مي كند.

پژوهشهاي جديد بر اثرات مواد بر سيستم هاي پيام برنده و تنظيم ژن متمركز است. ناقل‌هاي عصبي، نوروترانسمتيرهاي عمده اي كه ممكن است در پيدايش سوء مصرف مواد و وابستگي مواد درگير بوده باشند عبارتند از سيستم هاي افيوني، كاتكولامين ها  (مخصوصاً دوپامين)، گاما آمينو بوتريك اسيد (GABA) نوورن هاي دوپامينرژيك ناحيه تگمينتال بطني كه به نواحي قشري و سيستم ليمبيك خصوصاً هسته اكومنبس كشيده مي شوند اهميت خاص دارند. اين مسير تصور مي شود در قطع پاداش ديگر است و ظاهراً ميانجي عمده اثرات موادي نظير آنكفانين ها و كوكائين است.

لوكوس سرلوس بزرگترين گروه نورون هاي آدرنرژيك تصور مي شود در ميانجگري آثار مواد افيوني و شبه افيوني درگير است. (كاپلان، جلد دوم 1994).

اختلالات روانپزشكي توأم:

حدود 9 درصد افراد وابسته به مواد افيوني يك تشخيص روانپزشكي هم دارند. شايعترين تشخيص هاي روانپزشكي توأم عبارتند از اختلال افسردگي اساسي، اختلال شخصيت ضد اجتماعي، اختلال اضطرابي.

حدود 15 درصد كساني كه وابستگي به تركيبات ترياك را دارند حداقل يك بار سعي كرده‌اند خود را بكشند. (كاپلان 1994).

در مطالعات مختلف بين 35 تا 60 درصد بيماران متبلا به سوء مصرف و وابستگي به مواد تقريباً واجد ملاكهاي تشخيصي اختلال شخصيت ضد اجتماعي مي باشند خواه اين الگو قبل از شروع مصرف  مواد وجود داشته باشد، خواه حين مصرف مواد علائم ايجاد شده باشد. اين افراد احتمال بيشتري هست كه مواد زيادتر مصرف كنند پسيكوپاتولوژي بيشتري داشته باشند. از زندگي خود رضايت كمتري داشته باشند.

(كاپلان).

 دانلود پایان نامه ارشد

برچسب ها : ,
نوشته: رسول | تاریخ: يکشنبه 11 شهريور 1397 |

بررسی تاثیر فعالیت بدنی

 حركت مهمترين نشانه حيات انسان است . هر جا زندگي وجود دارد ، حركت نيز وجود دارد . زندگي بدون آن قابل تصور نيست. حركت در حيات انسان ، بيش از تولد آغاز و تا پايان حيات او ادامه دارد. 

انسان در نخستين سالهاي حيات خود ، تنها از طريق پديده حركت است كه مي تواند خود آشنا گردد و با آن ارتباط برقرار كند. چنين ارتباطي به انسان اين فرصت را مي دهد كه در تعامل با پديده هاي محيطي از آنها ،‌تجربيات معني داري كسب كند . بنابراين حركت شرايطي را براي كودك فراهم مي سازد كه بر اساس آن مي تواند به اكتشاف دنياي پيرامون خود بپردازد. از طرفي كودك از ابتداي ورود به دنياي ناشناخته پيوسته در اين تلاش است كه به كمك حركت و تربيت به زندگي خوب و سالم و پرطراوت دست يابد و براي دستيابي به نشاط و تندرستي ،‌بايد از ورزش و بهداشت مدد جويد . براي رسيدن به چنين هدفي لازم است معلمان آگاه تربيت بدني با مطالعات گسترده به آموزش صحيح تربيت به كودكان و نوجوانان همت گمارند.(6) 
به همين منظور معلمان و مربيان در صورتي مي توانند در ارتقاء سطح آمورشي شاگردان مؤثر باشد كه به دو نكته زير توجه داشته باشند :
1 تفاوت هاي فردي 
2 اثر اين تفاوت ها بر يادگيري و اجراي مهارت هاي حركتي در فعاليت هاي مختلف ورزشي (19).
آنيتا .ج . هارو در كتاب طبقه بندي حيطه هاي رواني حركتي مي گويد : «‌توانائيهاي ادراكي در برگيرنده رفتارهاي شناختي و همچنين رفتارهاي رواني حركتي است كه شامل : تميز حس حركتي ،‌آگاهي از بدن ، تصور فرد از بدن خود ،‌رابطه بدن با اشياي موجود در فضا، تميز بصري ، تميز شنوايي ، تميز لمسي و توانائيهاي هماهنگ كننده مي باشد (35) به عقيده بسياري از محققان عملكردهاي حركتي و ادراكي غير قابل تفكيك هستند و غني نمودن تجارب حركتي معمولاً توانائيهاي فرد را ساخت بندي و درك مؤثر وقايعي را كه با آنها روبرو مي شود افزايش مي دهد. آنها همچنين معتقدند كه كاركرد مؤثر توانائيهاي ادراكي براي رشد فراگير در حيطه هاي سه گانه تربيتي ( شناختي ، عاطفي و رواني – حركتي ) ضروري است . اين توانائيها فراگير را در تعبير و تفسير محركات كمك مي كنند و باعث مي گردند كه فرد توانايي لازم جهت سازگاري با محيط پيرامون خود را بدست آورد. (35)
همچنين ج- هارو در همان كتاب ، توانائيهاي جسماني را در برگيرنده خصوصياتي نظير : قدرت عضلاني ، استقامت دستگاههاي گردش خون و تنفس ،‌انعطاف پذيري و چالاكي مي داند. توانائيهاي جسماني ،‌جهت عملكرد مؤثر و كارآمد فرد در حيطه رواني – حركتي لازم و ضروري است . اگر اين خصوصيات بطور كامل رشد و گسترش نيابند در رشد و حركت پيشرفته مهارتي فرد مانع ايجاد خواهد شد (35)
بنظر مي رسد اگر جريان رشدي كودك ، مراحل طبيعي خود را سپري ننمايد و بطور درست نيروهاي بالقوه او بالفعل در نيايند ، فرايند ادراكي او دچار اشكال شده ،‌بطوريكه موفقيت فرد را در تمام مراحل زندگي تحت الشعاع قرار مي دهد. پس بطور مسلم مي توان گفت كه طرح و اجراي برنامه هاي حركتي خصوصاً در مدارس درصد جدول ارزشگذاري است . به همين منظور تمامي صاحبنظران بر اهميت و ضرورت تربيت بدني در مقاطع سني پايين تأكيد نموده و علت اين تأكيد و ارزشگذاري را در خصوصيات و حساسيت سنين رشد و بويژه توجه به اين مطلب كه پايه هاي اساسي دنياي شخصيت انسان در دوران كودكي پي ريزي مي گردد ، دانسته اند . بطوريكه گزل در اين زمينه گفته است : « كودك در پنج سالگي نسخه كوچك شخص جواني است كه بعداً خواهد شد.» (19)
از طرفي كودك سالم بطور طبيعي در دوران رشد ، اندام هاي حسي شنوايي و بينيايي اش رشد و تكامل لازم را خواهند كرد ، اما در فرايند رشد متعارف ، جهت بهبودي توانائيهاي ادراكي – حركتي (‌هماهنگي ، تعادل ، سرعت ، دقت و قدرت ) آموزش دقيق و مناسب بايد اعمال شود. 
منظور از آموزش مناست ، انجام برنامه هاي صحيح و متد اولي كه باعث شكوفايي استعدادهاي حركتي – ذهني كودك مي گردد. علاوه بر اين متخصصان ، تربيت بدني را بعنوان يكي از روش هاي مؤثر و كارساز در امر شناسايي استعدادها و رشد و شكوفايي توانائيهاي بالقوه كودكان معرفي مي نمايد. 
از طرفي عوامل متعددي مانند زمينه هاي اقتصادي و اجتماعي و چگونه گذراندن دوران كودكي و نوجواني مي تواند فقر حركتي يا پرتحركي را دامن زده و طراوت و شادابي جسماني كودكان را متزلزل نمايد . بعلاوه در جند سال گذشته برنامه هاي ادراكي – حركتي در مدارس اروپا و امريكا توسعه يافته است و دانشمنداني مثل بي لس  ، بريس ، اسپنجاد ، اوزرتسكي  ، لينكلن  ، اسلوان ، برونينكز در خصوص سنجش رشد حركتي كودكان با تكيه بر عوامل ارثي ، تحقيقتي انجام داده اند (6) ولي در خصوص اثر فعاليت بدين بر توانائيهاي ادراكي – حركتي در ايران تحقيقات اندكي صورت گرفته است . لذا محقق با آگاهي از مسايل و مشكلات موجود به بررسي تأثير فعاليت بدني بر توانائيهاي ادراكي – حركتي دانش آموزان مقطع ابتدايي مبادرت مي ورزد.
اميد است كه با انجام چنين تحقيقاتي بتوان با ارائه يك سري برنامه هاي فعاليت بدني براي دانش آموزان مقطع ابتدايي به توسعه و تكامل عاطفي ، فكري ، اجتماعي و جسماني كودكان كمك نمود. 
بيان مسأله 
رشد حركتي كودك در طول زندگي تغيير مي كند و همزمان با تغييرات حركتي ، ساير تغييرات رواني – اجتماعي نيز ملاحظه مي شود. بنابراين توجه به رشد و تكامل حركتي كودك در حقيقت توجه به رشد عمومي و همه جانبه كودك مي باشد . در اين بين ، توانائيهاي ادراكي – حركتي يكي از مهمترين عوامل در رشد همه جانيه كودكان و همچنين در پرورش استعدادهاي ورزشي و پيشرفت و ترقي در ورزش و تربيت بدني مي باشد . 
پايه و اساس استعدادهاي حركتي ورزشي در اوايل كودكي شكل مي گيرد و بستگي زيادي به توانائيهاي ادراكي – حركتي كودكان دارد . لذا اين موضوع از اهميت بسياري برخوردار مي باشد . گرچه توانائيهاي ادراكي – حركتي با نسبت هاي متفاوتي زائيده وراثت و محيط است ولي يكي از عوامل محيطي بسيار مهم در رشد توانائيهاي ادراكي –حركتي كودكان چگونگي طي شدن سالهاي اوليه و حساس كودك مي باشد (21).
با توجه به اينكه فعاليت بدني به عنوان يكي از عوامل مهم در رشد همه جانبه كودك و ا زجمله رشد حركتي و نيز پرورش استعدادهاي ورزشي او نقش مهمي را ايفا مي كند و اين موضوع به عنوان مسئله اي كه مي تواند مورد مطالعه و تحقيق قرار بگيرد ، نظر محقق را به خود جلب كرده و لذا مسئله و مشكل اساسي در اين رساله تحقيقي ،‌بررسي علمي اين مورد مي باشد .لذا در اين پژوهش محقق به بررسي تأثير يكدوره فعاليت بدني منتخب شامل 10 دقيقه حركات كششي بالا تنه و پايين تنه و 20 دقيقه حركات نرمشي و اصلاحي شامل راه رفتن روي پنجه ها و پاشنه ها و طرفين پاها و دويدن به طور طبيعي و آزاد با سرعت هاي مختلف ، به پهلو و عقب دويدن ، جهيدن ، پريدن در چهار جهت ( زيگزاگ ) ، پريدن و در همان حال چرخيدن در تمام زوايا ( ْ 90 ، ْ180، ْ360  ) لي لي كردن د رجا و با حركت در چهار جهت ، در جا لي لي كردن و چرخيدن ، يورتمه رفتن با قدم هاي بلند و كوتاه ، پرتاب كردن و گرفتن توپ را بر قابليت هاي ادراكي – حركتي كه شامل تعادل ضويا ، تعادل ايستا ، هماهنگي ، قدرت ، سرعت حركت و دقت حركت است از طريق آزمون لينلكن – اوزرتسكي در بين تعدادي از دانش آموزان پسر پايه پنجم دبستان غيرانتفاعي جامي شهرستان خوي كه بصورت تصادفي انتخاب گرديده بودند پرداخته است . 
اهميت و ضرورت تحقيق 
حركت در واقع اولين وسيله اي است كه توسط آن كودك خود و محيط اطراف را ، درك مي كند و همواره او را با پديده يادگيري روبرو مي سازد . كودك د راين ميان با يادگيري هاي متفاوتي سروكار دارد كه شايد بخش اعظم آن را ياد مي گيري حركتي و ادراكي -  حركتي تشكيل مي دهد ( ) . در اين ميان يادگيري ادراكي –حركتي يكي از مهمترين عوام لدر رشد همه جانبه كودكان و همچنين در پرورش استعدادهاي ورزشي مي باشد . گرچه توانائيهاي ادراكي – حركتي با نسبت ها يمتفاوتي زائيده وراثت و محيط است ، ولي يكي از عوامل محيطي بسيار مهم در رشد توانائيهاي ادراكي  –حركتي كودكان چگونه طي شدن سالهاي اوليه و حساس زندگي كودك مي باشد . 
از آنجا كه هدف برنامه هاي ادراكي - حركتي بوجود آوردن فعاليت هايي براي كودكان است تا با انجام اين فعاليت ها ، جريان رشد و تكامل توانائيهاي ضروري ( ادراكي – حركتي ) آنان بيشتر تسريع گردد . لذا اين برنامه ها بر اين اساس تأكيد دارند كه توانائيهاي ادراكي از طريق فعاليت هاي حركتي سرانجام باعث بهبود عملكرد هاي شناختي فرد در زندگي و مدرسه خواهد شد (31 ) بعلاوه در مقطع ابتدايي كه كودك ا زيك محيط كوچك ( خانواده ) به محيط بزرگتر ( مدرسه ) وارد مي شود ، رشد جسماني ، عاطفي ، شناختي و عقلاني كودكان نسبت به سالهاي بعد از سرعت بيشتري برخوردار مي باشد . به همين جهت پرداختن به فعاليت هاي حركتي بويژه برنامه ادراكي –حركتي در اين سنين از ضرورت قابل توجهي برخوردار مي باشد . 
از طرفي نبود معلمان و مربيان متخصص ورزشي در دبستان ها باعث فقر حركتي در كودكان شده كه اين امر بر تضعيف مهارت هاي بنيادي و توانائيهاي ادراكي – حركتي دانش آموزان بيشتر دامن مي زند. 
بعلاوه از آنجا كه تركيب دو يا چند مهارت بنيادي در كنار توانائيهاي ادراكي – حركتي مهارت ورزشي را شكل مي دهند ، چنانكه موقعيت هاي مناسبي براي رشد و توسعه اين مهارت ها در سنين كودكي ايجاد نشود يادگيري هر نوع مهارت ورزشي در سنين بالاتر با كندي و نااميدي و دلسردي انجام خواهد شد. نواقص و اشكالات حركتي به مهارت هاي پيچيده نيز منتقل شده و تكامل عملكردهاي ذهني – شناختي را هم با مشكل مواجه مي كند. 
لذا ارايه يك سري برنامه هاي فعاليت بدني براي پيشبرد مهارت هاي بنيادي و توانائيهاي ادراكي – حركتي دانش آموزان كلاس پنجم تأثير دارد يا خير ؟ اگر اجراي اين برنامه ها تأثير مثبت داشته باشد پس بايد سهم عمده اي از مجموعه تلاش ها و فعاليت هاي انجام شده توسط صاحبنظران ، مسؤولان و متوليان رسمي و غيررسمي ، به تربيت بدني مدارس و روش تدريس اين مهم اختصاص داده شود و اصول كمي و كيفي برنامه هاي تربيت بدني مشخص و معلوم گشته و تربيت بدني در تمام كلاس هاي ابتدائي با جديت كامل اجرا شود تا معلمين  و مربيان ورزش با استفاده از علم تربيت بدني و اجراي فعاليت بدني مناسب به كمك دانش آموزان ، بويژه دانش آموزاني كه فقر حركتي يا پرتحركي دارند شناخته و با يك برنامه مطلوب و با امكانات كافي و مناسب به اصلاح حركتي اين چنين دانش آموزاني كمك نمايند. 
دانلود پایان نامه ارشد

برچسب ها : ,
نوشته: رسول | تاریخ: يکشنبه 11 شهريور 1397 |

همه چیز درباره یک مذاكره عالی !

 
اركان اصلي مذاكره :

الف : اهداف : هيچ كاري و فعاليتي بدون هدف معنا نخواهد داشت در نظام هستي ، همه چيز هدفدار بوده و به سوي غايتي در پيش است . آفرينش ، هستي ،‌ حيات و انسان ها داراي هدفي بوده و جهت رسيدن به آن در تلاش اند مذاكرات نيز به عنوان يكي از فعاليت هايي كه افراد به طور مداوم و روزانه  و خواسته و ناخواسته ناگزير از انجام آن هستند ، اهداف خاصي را دنبال مي نمايند . طرف هاي ديگر در مذاكرات هر كدام داراي منافعي بوده و جهت رسيدن به منافع خود در وضعيت مذاكره قرار مي گيرند ، ليكن همين منفعت بردن از انجام مذاكره جهت برآوردن هدف يا اهداف از پيش تعيين شده براي فرد مطلوب مي باشد . لذا در پس  هر مذاكره نيز مانند ساير فعاليت هاي ديگر هدفي وجود داشته و مذاكره فعاليتي هدف دار مي باشد . هدف مذاكرات بازاريابي براي هر كدام از طرفين نفعي است كه از انجام داد و ستد حاصل مي گردد . بديهي است منافع مورد نظر بايد مشخص و قابليت ارزيابي باشد .

ب : روش ها : مذاكرات نيز مانند ساير فعاليت هاي ديگر به روش هاي گوناگون صورت مي گيرد . مانند روش هاي سخت و خشن ، ملايم و منطقي كه ممكن است صورت بپذيرد .

ج : افراد : اصولاٌ مذاكره توسط افراد صورت مي گيرد . نقش شخص يا اشخاص مذاكره كننده ،‌از آن جهت اهميت دارد كه دانش و بينش آنها ، سن ،‌ جنس ، عواطف و بالاخره مقام و موقعيت شغلي يا اجتماعي آنها ، آثار متفاوتي براي ميزان ثمر بخشي و موفقيت يا شكست مذاكرات برجاي مي گذارد.

د : اطلاعات : هر مذاكره اي بر پايه ي اطلاعات استوار است . در مذاكر ات بازاريابي كه بين دو قطب يا دو گروه مخالف يا داراي منافع متضاد صورت مي گيرد ، هر كدام از طرفين بايد ابتدا ، اطلاعات اساسي و حتي بسيار دقيق از طرف مقابل جمع آوري نموده باشند ، در غير اين صورت ، امكان دارد توافق هاي به عمل آمده با توجه به حقايقي كه بعد ها روشن خواهد شد ، جامعة عمل نپوشيده و اختلافاتي بروز كند . ( حسيني ، 1376 ، 201 )

 

تفكر درباره مذاكره به عنوان يك فرآيند با مراحل متنوع و با موضوعات كليدي كه در سراسر كل فرآيند اجرا مي شوند مفيد است . (  manning and Robertson , 2003 , 61  )

مراحل اصلي در فرآيند مذاكره عبارتند از :

1- آمادگي

2- ارائه پيشنهاد

3- چانه زني

4- ختم مذاكره

اين مراحل در بعضي از مذاكرات مي تواند در مرحله ي ديگر تا حدي ادغام شود كه آنها به عنوان مراحل مجزا قابل شناسايي نيستند (  Daniels , 1998 , 57  )

 

 

1- آمادگي :

اكثر كارشناسان و نويسندگان درباره ي مذاكره در اين مورد توافق دارند كه اصل موفقيت در مذاكره برنامه ريزي است كه قبل از فرآيند واقعي تعامل اتفاق مي افتد (Fells , 1996 , 50 ‌ )

آمادگي براي مذاكره بايد بسيار زودتر از آغاز رسمي مذاكره فراهم شود . هر يك از طرفين بايد اطلاعاتي درباره ي سابقه مذاكره ،‌رفتار ، تعامل ها و توافق هاي پيشين ، انتظارات و ترجيحات طرف مقابل به دست آورد و خواسته ي اعضاي گروه را درباره ي كم و كيف توافق جديد بداند . طرفين مي توانند اطلاعاتي از رقباي خود به دست آورند تا در تعيين انتظارات واقعي به آنان كمك كند .

در اين مرحله دو طرف بيشتر اطلاعات مربوط را تا آنجاي ممكن در مورد همديگر جمع آوري مي كنند جلسات غير رسمي براي بررسي توانايي ها و موقعيت هاي همديگر برگزار مي كنند . اغلب اين مرحله مهم تر از مذاكره رسمي است . زيرا خريداران و فروشندگان روابط غيررسمي و اجتماعي را توسعه مي دهند .

اعتماد و اطميناني كه از اين روابط بدست آمده شانس رسيدن به توافق را افزايش مي دهد . به هر حال اكثر موضوعات مهم در اين مرحله به طور كامل براي ايفاي آن آماده مي شود . نگريستن به رفتار خريد مشتري و اولويت هايش حياتي است زيرا ارائه كالا و خدمات به هر طريقي كه با آن اولويت ها و رفتارها سازگار باشد ضروري است . ( Cateora and N.Ghauri , 2000 , 409  )

علي رغم اينكه مرحله ي پيش مذاكره مرحله بسيار مهمي مي باشد ليكن غالباٌ توجه تعداد اندكي از مذاكره كنندگان را نسبت به خود معطوف مي كند . در اين مرحله اركان قرار داد شكل گرفته و چنانچه در انتخاب اين اركان دقت كافي مبذول نگردد ، ساير مراحل كه متكي به آن مي باشند ،‌فاقد وضعيت با ثباتي خواهند بود . مذاكره مؤثر به شرط آمادگي كامل امكان پذير است . براي چانه زني مؤثر بايد انگيزه هاي طرف مقابل را به خوبي شناخت و به اين نكته نيز توجه داشت كه طرف شما همواره راجع به شما بيش از آنچه كه خود تصور مي كنيد از شما شناخت دارد . آمادگي و برنامه ريزي ، عناصر اصلي براي موفقيت در مذاكرات تجاري اند .

مهم است آماده بشويم با تفكر درباره فرضيات اساسي كه توسط هر دو طرف هنگام ورود به مذاكرات ايجاد مي شود براي مثال معمولاٌ تصور مي شود كه هر دو طرف اميد به دستيابي نتيجه موفقيت آميز از موضوع موجود و براي موقعيت درطي گفتگوها رقابت مي كنند(Aniels , 1998 , 57  )

قانون اول  مهارت مذاكره تحقيق ، تحقيق است . شما بايستي يادبگيريد درباره طيف وسيعي از عوامل استراتژيك ، كوچكترين جزئيات ياديگيري را بايد بياموزيد . مذاكرات واقعي بايستي فقط بعد از آمادگي موشكافانه و دقيق بيايد ،‌ از تحقيق موشكافانه و بي عيب ،‌دانشي به وجود مي آيد كه نسبت به رقيب تان برتري مي دهد و همچنين آمادگي تدافعي در مقابل حمله متقابل به شما مي دهد ( Quint , 1997 , 5 )

متتغير هاي مربوط به مرحله اوليه شامل ويژگي هاي فردي يا فروشندگي ، محدوديت هاي سازماني يا موقعيتي و متغيرهاي جمعيتي است ، ويژگي هاي فردي مربوط به مذاكره كننده است در حالي كه عوامل موقعيتي بيروني هستند و پيش از رويارويي وجود دارند متغيرهاي جمعيتي شامل : سن ،‌ جنس ،‌ و تجربيات پيشين مذاكره كننده است . ( wimsatt and Gassenheimer , 1996 , 21 )

مذاكره موفقيت آميز يعني تلاش براي به دست آوردن راه حلي كه مورد قبول و توافق هر دو طرف باشد اين كار حتماٌ نبايد برنده و بازنده اي در پي داشته باشد . مذاكره فرآيندي است كه يا به يك نتيجه رضايت بخش براي هر دو به دنبال خواهد داشت . هنر مذاكره بر اين اصل استوار است كه طرفين بكوشند بين نتيجه دلخواه خود و نتيجه مورد نظر طرف مقابل نقطه مشتركي ايجاد كنند . براي رسيدن به اين موقعيت بايد آمادگي ، هوشياري و انعطاف پذيري لازم را داشته باشيد .

كليد موفقيت در مذاكره اين است بدانيم در ازاي امتيازاتي كه هر يك از طرفين مي دهند بايد متقابلاٌ امتيازاتي دريافت كنند كه با دانستن اين موضوع در مرحله آمادگي مي توان به موفقيت مذاكره را انجام داد .

اقدامات و مراحل انجام كار قبل از مذاكره :

1- تعيين و تعريف هدف از مذاكره و تحرير برنامه هاي كاري لازم

2- شناسايي حيطه هاي كار مذاكره

3- تعيين تركيب اعضاي هيئت مذاكره كننده و مشخص نمودن رهبر يا رئيس آن

4- تعيين حدود و اختيارات و مسئوليت هاي رئيس هيئت و ساير اعضاي آن

5- شناسايي وضعيت طرف مقابل از جمله نقاط ضعف ها ،‌نقاط قوت ، امكانات ،‌ جهت كسب توانمندي بيشتر در مذاكره

6- بررسي دقيق وضعيت خود در شرايط موجود

7- تهيه اسناد و مدارك مثبته ومربوط با موضوعات بحث در مذاكره(انواري رستمي،1382 ،82 )

شناسايي اهداف :

اولين قدم براي برنامه ريزي هر نوع مذاكره اين است كه اهداف خود را مشخص كنيد . از مذاكره به دنبال چه نتيجه اي هستيد ؟ تنها پس از پاسخ دادن به اين سؤال اساسي مي توانيد براي دست يافتن به اهداف خود در جلسه مذاكره برنامه ريزي كنيد .

نياز براي برنامه ريزي : اساس هر فرآيندي نياز براي برنامه ريزي تجاري ،‌براي موفقيت آن حياتي است . اهداف بايستي براي تمام جنبه هاي مذاكره تنظيم شوند اين بخش حياتي ، برنامه ريزي است كه بيشتر موفقيت به آن بستگي دارد .

اهداف بايستي تا جاي ممكن واقعي باشند برنامه كار مورد نياز است كه بر مبناي تاكتيكي براي افزايش هر ميزان و اثرات آنها بر ملاحظات تجاري و روان شناسي است . عكس العمل طرف ديگر بايد به طور دقيق مورد توجه قرار گيرد و پاسخ هاي ممكن آماده گردد . هر آيتم بايد زمان بندي شود و مشاركت طرف ديگر در نظر گرفته شود بسياري از مذاكرات با شكست روبرو مي شوند زيرا افراد وقت شون به پايان مي رسد . مديريت ضعيف زماني مي تواند منجر به سوء تفاهمات و شكست براي حل جزئيات شود .

برنامه ريزي مستلزم زمان ، منابع مناسب است مذاكره كننده حرف هاي اوليه را آماده خواهد كرد . اين وظيفه مشكلي است براي مذاكره كنندگان بي تجربه براي درك مكتوب اين حرف ها و تمرين كردن و بازگويي آن ممكن است ضروري بر نظر نرسد . يك ديالوگ مردد و لرزان ،‌امتياز و اعتماد به نفس را به طرف مقابل مي دهد . حرف هاي اوليه حياتي است . (Ashcroft , 2004 , 230  )

يك مذاكره كننده ماهر هميشه چك ليستي از تمام اهداف خود تهيه مي كند و سپس آن را جهت مقايسه نتايج جلسه با نتايج پيش بيني شده مورد استفاده قرار مي دهد . در اين صورت هر گونه تغييري در طرح اصلي بر اساس تصميم گيري آگاهانه انجام مي پذيرد و هدف از آن اخذ امتيازاتي از طرف مقابل است . مذاكره كنندگان با تجربه به ندرت بدون برنامه ريزي سخن مي گويند و اغلب آنها جزئيات طرح ها و موضوعات بحث را به طور كامل يادداشت مي كنند ( فلمينگ ، 1379 ،‌ 14 )

قبل از مذاكره فهرستي از تمام اهداف خود تهيه و آنها را به ترتيب اولويت بايد مرتب كرد . سپس در مواردي كه براي انجام مذاكره چندان ضروري به نظر نمي رسند را مشخص و بعد به هنگام مصالحه ما مي دانيم كه در رابطه با كدام يك از اهداف فهرست شده مي توانيم امتياز بدهيم .

 اين اولويت ها به 3 دسته تقسيم مي شوند :

1- آنهايي كه ايده آل هستند .

2- آنهايي كه نمايانگر يك هدف واقعي هستند

3- آنهايي كه بايد تحقق پيدا كنند و براي شكست نخوردن در مذاكره ضروري و قطعي است .

هدف ها و نتايج مذاكره :

1- هدف هاي ماهوي

2- هدف هاي رابطه اي

هدف هاي ماهوي :

اين نوع هدف ها به نتايج مربوط به مسائل محتوايي مورد بحث باز مي گردد .

 

 

هدف هاي رابطه اي :

 اين هدف ها به نتايج خوب كار كردن افراد درگير مذاكره با همديگر پس از به نتيجه رسيدن مذاكره اشاره دارد .

متأسفانه بسياري از مذاكرات به دليل اينكه طرفين مذاكره مجذوب هدف هاي ماهوي و علايق شخصي خود مي شوند به پايمال شدن هدف هاي رابطه اي منجر مي گردد . هنگامي مذاكره ي اثر بخش صورت مي پذيرد كه مسائل ماهوي حل مي شود و روابط كاري نيز حفظ گردد يا حتي بهبود يابد . ( رضائيان ، 1382 ،‌ 90 )

براي انجام مذاكرات لازم است ابتدا بررسي هاي جامعي انجام دهيم . براي رسيدن به هدف مورد نظر بايد همه اطلاعات مورد نياز و نيز اطلاعاتي كه براي تضعيف دلايل طرف ديگر لازم است را شناسايي و جمع آوري كنيم .

لازم است قبل از شروع مذاكره زماني را براي آماده شدن در نظر بگيريم و از آن حداكثر استفاده بكنيم مدت زمان در نظر گرفته شده بايد به اندازه اي باشد كه بتوانيم بررسي و تحقيقات خود را كامل كنيم . طي اين زمان بايد آمار و ازقام و بررسي موردي لازم را جهت تقويت گفته هاي خود تهيه كنيم و همين طور درباره ي شخصيت هايي كه با آنها مذاكره مي كنيم اطلاعاتي را به دست آوريم و از آن به صورت تاكتيكي استفاده كنيم .

يكي از كارهاي سودمندي كه مي توان در زمان « آماده سازي » انجام دهيم اين است كه درباره ي افرادي كه با آنها مذاكره خواهيم كرد و نيز درباره ي كسب و كار آنها اطلاعات كامل به دست آوريم . پس از جمع آوري اطلاعات زياد بايد يك بحث منطقي را پيش بيني كنيم براي اين كار ما از دو روش زير استفاده خواهيم كرد :

1- استنتاج : به معناي نتيجه گرفتن از چند فرضيه .

2- استقراء : به معناي رسيدن از كل به جزء ( هلر ، 1382 ، 15 )

پيش بيني جهت احتمالي مذاكرات :

 

 



 

 

 

 

 

 

 

 

نمودار 1-2 پيش بيني جهت احتمالي مذاكره(هلر،1383،15)

 

ارزيابي طرف مقابل :

موضوع مذاكره طرف مقابل ، كه قطعاٌ داراي نقاط قوت و ضعف است ، از هر نظر بايد بررسي كنيد . نقاط ضعف را شناسايي و از اين طريق نقاط قوت مذاكره طرف مقابل را سست كنيد . پس شناسايي نقاط ضعف طرف مقابل به اندازه ي دانستن نقاط قوت وي اهميت دارد . به همان ترتيبي كه اهداف خود را شناسايي كرديد بايد سعي كنيد كه اهداف طرف مقابل را نيز شناسايي كنيد .

درك رقيبتان مهم است بنا بر اين بايد سعي كنيد كه خودتان را تو ذهنش جا بدهيد و ببينيد بايدها و مطلوب هاي او چه هستند . (  Deniels , 1998 , 56  )

براي انجام يك مذاكره موفق ،‌زمينه هاي بازاريابي بين المللي و فروش ، پس از تعيين هدف ، حيطه و حدود مطالب مورد بحث بايد مشخص گردد از مذاكرات بازاريابي كه بين شركت هاي بزرگ دنيا صورت مي گيرد نه تنها مسايل بازاريابي و فروش بلكه مسائل اقتصاد ملي ،‌ اقتصاد جهاني ، مهندسي توليد ، تأمين مالي طرح هاي توليدي ، حقوق و الزامات قانوني و ... نيز مطرح مي شود و بديهي است كه طرح مطالب فوق ،‌ گردآوري صحيح و كامل اطلاعات لازم را مي طلبد و حضور تيمي از كارشناسان و متخصصين را ضروري مي نمايد . ( حسيني ،‌ 1383 ،‌30  )

انتخاب استراتژي :

پس از مشخص شده هدف هاي خود و تجزيه و تحليل وارزيابي طرف مقابل ، براي تحقق اهداف بايد يك استراتژي تدوين كرد .

استراتژي يك سياست كلي است براي دست يافتن به اهدافي مشخص تدوين مي شود . استراتژي را نبايد جاي تاكتيك استفاده كرد ، چرا كه تاكتيك روش اجراي استراتژي است .

استراتژي كه انتخاب مي شود به عوامل مختلفي از جمله شخصيت ، شرايط و موضوع مورد مذاكره بستگي دارد .

تهيه و پيش نويس دستور جلسه :

عناوين دستور جلسه به لحاظ اولويت و تقدم زماني كه براي آنها در نظر گرفته مي شود محور استراتژي مذاكره را تشكيل مي دهند پس براي انجام اين كار بايد به طور مشروح با اعضاي گروه به بحث و گفتگو نشست .

دستور جلسه بايد :

1- با لحني رسمي موضوع بحث را تعريف كند .

2- از طريق اولويت بندي عناوين و به طور غير مستقيم بر محتوي گفتگو تأثير بگذارد .

تعيين محل مذاكره :

بهترين محل براي مذاكره محلي است كه بتوانيد كنترل خود را بر فرآيند مذاكره به حداكثر برسانيد . هر مذاكره كننده مجربي محيط هايي كه باعث تقويت توانايي اش براي دستيابي به موفقيت در مذاكره مي شود را مي شناسد . در شروع هر معامله تجاري ، شما بايد امتيازات و ضررهاي ناشي از مذاكره در دفتر خود ، در دفتر رقيب يا دفتر شخص ثالثي را ارزيابي كنيد . از آنجا كه خوبيها و بدي هاي محل خاص ممكن است باتوجه به پيشرفت مذاكرات در جلسه اي خاص تغيير نمايد ، اما شما هنگامي كه مذاكرات در حال پيش روي هستند ،‌بايد اين مطلب را از نظر دور نگاه نداريد و هر چند گاهي موضوع را دوباره ازريابي كنيد .

براي بعضي از افراد ، مذاكره در محل كار خود امتيازات زيادي در بر دارد . مذاكره در محل كار توانايي شما را براي مهار كردن عوامل مهمي مثل : مسافرت ، خستگي و محيط هاي فيزيكي را افزايش مي دهد به علاوه ، اين عمل باعث مي شود كه تيم شما به امتيازات بيشتري مثل حمايت كاركنان ، پرسنل ، بايگاني و افرادي كه تصميم گيري نهايي به عهده ي آنها مي باشد ، دسترسي داشته باشند . ( هاريس ،‌1377 ، 92 )

مذاكره كننده بايد محيطي را كه مذاكرات در آن اتفاق خواهد افتاد آماده و ايجاد نمايد . بسياري از خريداران پيشنهاد مي كنند كه مذاكرات در همان محل كار خود اتفاق بيفتد براي اينكه آنها احساس راحتي و اعتماد به نفس دارند . ( Ashcroft , 2004 , 231  )

محيط فيزيكي1 مذاكره بايد براي سازگاري با شما چيده شود ( Deniels , 1998 , 58  )

محيط مذاكره شامل ايجاد فضاي مناسب ، انتخاب زمان مناسب و گزينش بهترين محل براي برگزاري مذاكره خواهد بود . بهترين محل مذاكره مكاني است كه بيش از هر جايي ديگر در آن احساس آرامش و اطمينان حاكم باشد در صورتي كه محيط مذاكره بي طرف باشد ، از هر گونه تعصبي در جلسه جلوگيري خواهد شد و محيط بي طرف نبايد زمين حريف باشد و از قرار گرفتن در شرايط ناامن بايد خودداري نمود . ( انواري رستمي ، 1382 ،‌84 )

محيط فيزيكي محل مذاكره مي تواند به همان اندازه شهري كه مي خواهند در آن مذاكرات را برپا نمايند از اهميت برخوردار باشد عواملي مانند دكور ، دما ، جا ، نور وراحتي محل با توجه به خصوصيات شخصي و كاري مي توانند تأثير قابل ملاحظه اي بر محيط فيزيكي مذاكرات داشته باشند . با به كارگيري اين عوامل قبل از اينكه رقيبتان اين عوامل را بر عليه شما به كار گيرد شما ممكن است بتوانيد امتياز مهمي را در مذاكره نصيب خود نماييد . ( هاريس ، 1377 ، 96 )

تشكيل جلسات در محل تعيين شده از جانب شما يا طرف مقابل ، فوايدي را براي هر دو طرف به همراه خواهد داشت .

فوايد تشكيل در دفتر شما :

1- احساس كنترل بيشتر بر روند مذاكرات

2- هماهنگ كردن اوقات وقفه در جلسات

3- حمايت در صورت نياز

4- توانايي انتخاب دفتر ، محل و تجهيزات آن

فوايد تشكيل جلسات در دفتر حريف :

1- امكان ارزيابي محل كار حريف

2- دادن امتيازهايي از جانب طرف مقابل

3- ترغيب طرف مقابل در مورد درگير كردن رؤساي ارشد جهت برطرف كردن موانع

 ( فلمينگ ، 1379 ، 40 )دانلود پایان نامه ارشد

محل استقرار :

مكان هاي نشيمن در محل مذاكره را همچنين بايد مدنظر قرار داد . اگر تمام مذاكره گران به طور نسبي مكان خوبي براي نشستن داشته باشند ، به اين معني كه هيچ كدام از افراد در مكاني بلند تر يا راحت تر از رقباي خود نشسته باشند ، امكان رسيدن به توافق افزايش مي يابد . به عبارت ديگر محل نشستن امكان عدم توافق را افزايش مي دهد ، جلسات را كوتاه تر مي سازد و يا اين احساس را در افراد به وجود مي آورد كه مذاكرات را تحت كنترل دارند .

ميز مذاكره گرد ، چنين ميزي مي تواند از تنش ها بكاهد و بر اين موضوع اشاره داشته باشد كه تمام افرادي كه دور ميز نشسته اند با هم همكار هستند و از موقعيت يكساني برخوردارند . و ميز مستطيل شكل كساني كه دورآن نشسته اندمعمولاٌبه طرف مقابل خودگرايش كامل دارند (هاريس،1377،101-99)

نحوه ي قرار گرفتن مذاكره كنندگان مي تواند بر روند جلسه و نيز نتيجه نهايي تأثير قابل توجهي داشته باشد .

با توجه به اين مسائل ، شما بايد درك نماييد كه بعضي از عوامل محيطي غالباٌ توافق بين دو طرف مذاكره را به وجود مي آورند ، در حالي كه بعضي ديگر باعث عدم توافق بين آنها مي گردند . با درك اين عوامل و به كارگيري آنها به نفع خود شما مي توانيد محيطي فيزيكي فراهم آوريد كه احتمال ايجاد توافق بين خود و رقيبتان در جلسه اي معين را افزايش دهد . به عبارت ديگر ، شما مي توانيد روشي بكارگيريد كه پيام مورد نظر شما در مذاكرات مبتني بر اينكه توافق در اين زمان ناممكن است را تقويت نمايد . ( هاريس ، 1377 ، 96 )

2- ارائه پيشنهاد :

ارائه پيشنهاد در هر مذاكره يك امر اساسي است . بنا بر اين بايد از قبل  تصميم بگيريد كه در پيشنهاد دادن آيا مي خواهيد نفر اول باشيد يا اين كه تصميم داريد به پيشنهاد طرف مقابل جواب بدهيد . هنگامي كه فرآيند همكاري شروع مي شود كه دو طرف اجتياجاتشان را فاش مي كنند و موافقت هاي ضروري را براي تطبيق يا وفق پيشنهادشان با نيازهاي طرف ديگر را مي گويند.                    ( wimsatt and Gassenheimer , 1996 , 21  )

اين مرحله شامل ايجاد جو مثبت ، ايجاد موضوعات و بيان موردمان و درك آنها مي باشد .              ( manning and Robertson , 2003 , 61 ‌)

در مذاكرات اظهارات خود را به نحوي بايد بيان كرد كه در ادامه جلسه امكان مانور داشته باشيد. با عبارت ديگر نبايد به گونه اي صحبت كنيد كه گويي موضع غير قابل تغييري داريد . اظهارات خود را به صورت فرضي بيان كنيد تا در طول مذاكره امكان كوتاه آمدن براي طرفين وجود داشته باشد .

چگونگي تداوم روند مذاكرات را با مطرح نمودن پيشنهادات زير مي تواند بهبود بخشيد:

زمان بندي :

در هر جلسه اي زمان مناسبي براي مطرح ساختن پيشنهاد وجود دارد و مذاكره كنندگان با تجربه به اين زمان را به راحتي تشخيص مي دهند .

در اغلب مذاكرات نتيجه نهايي بستگي به اين دارد كه پيشنهاد چگونه مطرح مي شود ، زماني كه مي بينيد خواسته طرف مقابل با خواسته شما تفاوت چنداني ندارد ، صلاح در اين است كه بگذاريد اول او پيشنهاد خود را مطرح كند .

ترغيب و تشويق جهت ارائه پيشنهاد :

هنگامي كه موقعيت را از لحاظ زماني براي ارائه پيشنهاد هاي خود مناسب مي يابيد ، اما از دو جانبه بودن اين احساس اطمينان نداريد ، به سادگي مي توانيد سؤال كنيد : مهارت به كارگيري روش هاي صادقانه در مذاكرات بسيار ازرشمند است ، به اين معني كه اعتماد حريف را نسبت به شما جلب مي كند و وي متوجه مي شود كه قصد فريب دادن او را نداريد . اين حركات ،‌علاوه بر آن فرصت پيشبرد جلسه را به طرف مقابل مي دهد و او را به ارائه پيشنهاد هاي خود ترغيب مي كند .

بهترين روش :

چگونگي ارائه پيشنهاد ، بسيار مهم است و بهترين روش بكار بردن جملات شرطي در بيان پيشنهاد است . پيشنهاد خود را با زباني رسا و قاطع بيان كنيد .

دفاع از اصول اوليه مذاكرات و رفع عوامل بازدارنده :

در اين مرحله ممكن است برخي خطرها ، اصول اوليه مذاكرات را تهديد كرده و حتي امكان سازش هاي نامطلوب را به وجود آورد . ( فلمينگ ، 1377 ، 68 )

در اين مرحله موضوع تان را ارائه دهيد ، پيشنهادتان را جزء به جزء شرح دهيد يا ساده و خلاصه پيشنهاد بدهيد ، به خاطر بياوريد آن پيشنهاداتي كه مورد بحث و مذاكره قرار مي گيرد نه مورد گله و شكايات را ، جايي كه اين چيزها وجود دارد آنها را بيان كنيد اما راه علاج و درمان را هم بگوييد . بالاتر از همه مذاكره كننده خوب گوش مي دهد ، مذاكره كنندگان خوب بيش از اينكه صحبت كنند گوش مي كنند . ساده است كه خودتان را به زحمت بياندازيد ، خودتان را در گوشه اي حبس كنيد ، فقط هنگام گوش كردن مي توانيد فكر كنيد ، يك راه اطمينان از گوش كردن ، زياد سؤال پرسيدن است . اين روش داراي مزيت ديگري است كه به طرف مقابلتان به ديدگاه هاي آنها علاقه مندي را  به خاطر داشته باشيد كه طرف هاي مورد مذاكره تان ممكن است كه سخن گويان خوبي نباشند به آنچه كه بايد بگويند گوش فرا دهيد نه به آنچه كه آنها چگونه مي گويند . نگران اين نباشيد كه چند ثانيه اي را به فكر كردن قبل از صحبت كردن بپردازيد ، اگر تلاش مي كنيد كه فكري كنيد در حالي كه گوش مي كنيد ممكن است علامت هاي مهمي را كه از طرف ديگر مي آيد از دست بدهيم . مذاكره فرآيند نزديك شدن روي يك موضوع است . براي انجام مذاكره هر دو طرف بايستي حركت داشته باشند در اين صورت آن مذاكره نيست . هميشه به خاطر داشه باشيد كه برروي اهداف ضروري تان محكم بايستيد ( Daniels , 1998 , 58 ‌ )

تضاد در هر موضوعي ، درگيري هايي در زمينه هاي مالي و نتيجه مذاكره دارد . هر چه اين موارد بيشتر باشد شانس بيشتري وجود دارد تا راه هايي براي مبادله منافع موجود يا شراكت در آنها پيدا شود .

حركات اوليه در مذاكره نه تنها سبب انتقال اطلاعات در مورد تمايلات يك طرف به طرف ديگر مي شود بلكه ، اولويت هاي برزبان نيامده ، نيات طرفين را منتقل مي كند . اين مرحله مرز تقسيم بندي ارزشهاي هر طرف را روشن نموده و دامنه نتايجي كه از اين روابط مي تواند عايد شود را مشخص مي نمايد . ملت ها داراي سطوح مختلف اهداف و آروزها و حس تعاون هستند كه با شناخت آنها مي توان رفتار و عكس العمل هاي آنها را پيش بيني كرد . تجربيات عملي نشان مي دهد كه نتايج بهتر وقتي حاصل مي شود كه مذاكره كنندگان در شروع كار ، حداكثر خواسته هاي خود را تقاضا كنند و با خواسته هاي كم ارزش ، مذاكرات را پايه ريزي نكنند . اين تجربيات نحوه رفتار لازم جهت رفع تضادها در مذاكرات را در معرض ديد انسان قرار مي دهد . ( حسيني ، 1383 ، 32 )

پاسخ به پيشنهاد :

در پاسخ به طرف مقابل بايد سعي كرد كه فوراٌ نباشد . تا آنجا كه ممكن است بايست سعي كرد طرف مقابل پي به افكار ما نبرد . از اين طريق فرصت براي فكر كردن درباره ي پيشنهادات داريم .

يك تاكتيك براي بدست آوردن زمان ، كند كردن سرعت مذاكره است . با استفاده از تاكتيك هاي زير مي توان وقتي كه قصد پاسخ فوري به مذاكره كننده را نداشته باشيد استفاده كنيد .

1- هنگام ارائه پيشنهاد صحبت طرف مقابل را بايست طوري قطع كرد كه او فكر نكند شما به توضيح بيشتري نياز داريد .

2- هر سؤال را با سؤال ديگر پاسخ دهيد

3- به بهانه مشورت با ساير اعضاي گروه مذاكره را متوقف كنيد .

براي پيشنهاد متقابل پس از آنكه پيشنهاد طرف متقابل را بازگو كرديد پيشنهاد خود را مطرح كنيد يك مذاكره كننده خوب و موفق مي داند كه براي هر وضعيتي يك جايگزين وجود دارد براي اين كار در ارائه پيشنهاد امتياز باارزشي را از دست ندهيد مي توانيد اوليت هاي طرف ديگر را شناسايي كرده و از ميان اين دو اولويت ها آنهايي را كه اهميت كمتري براي شما دارند به عنوان پيشنهاد متقابل مطرح كنيد . ( هلر ، 1383 ، 35 )

3- چانه زني :

در مرحله چانه زني هدف كمتر نمودن فاصله ي ميان پيشنهاد هاي اوليه خود و طرف مقابل مي باشد ( انواري رستمي ، 1382 ، 92 )

مذاكره كنندگان مي كوشند طيف چانه زني يعني فاصله اي را كه طرفين مذاكره مي توانند در آن فاصله توافق برسند شناسايي كنند . ( رضائيان ، 1382 ، 104 )

هر يك از طرفين هدفي براي خود در نظر مي گيرد كه آرزو دارد آن را تحقق بخشد . در ضمن هر يك از طرفين نقطه مقاومتي نيز دارند كه بيانگر حداقل نتيجه مورد انتظار است ، نقطه اي كه كمتر از آن مذاكره بر هم خواهد خورد . فاصله ي ميان اين دو نقطه طيف تمايل هريك از طرفين را نشان مي دهد . اگر طيف هاي تمايل طرفين با هم تداخل داشته باشند طيف توافق به وجود مي آيد كه در آن زمان هر يك از طرفين مذاكره تا حدودي به خواسته هاي خود مي رسند (رضائيان،1382،104)

يكي از فنون متداول در اين مرحله ، متقاعد سازي طرف مقابل به اين امر است كه رسيدن به نقطه هدف او غير ممكن است و معقول آن است كه در نقطه اي نزديك به هدف شما توافق صورت پذيرد و نشان دهيد كه هدف او غير واقعي ولي هدف شما واقعي است و كاري كنيد كه نسبت به شما احساس سخاوتمندي پيدا كند و بدين ترتيب نتيجه اي نزديك به هدف شما را بپذيرد . 
( رابينز،‌1381 ، 281 )


1- Physical environment
دانلود پایان نامه ارشد
 

برچسب ها : ,
نوشته: رسول | تاریخ: يکشنبه 11 شهريور 1397 |

عوامل موثر بر استرس و كنارآيي

 

2-8-1- حمايت اجتماعي

همانگونه كه خاطر نشان كرديم ارزيابي ثانوي از موقعيت هاي پراسترس نه تنها ارزيابي انتخاب هاي كنارآيي بلكه دسترسي به حمايت اجتماعي را نيز شامل مي‌شود .

حمايت از طرف ديگر افراد مي‌تواند اشكال بسياري چون : اطمينان آفريني ، راهنمايي ، توصيه ، همدردي ، مساعدت مستقيم از طريق تهيه كالا و خدمات را شامل شود ( گين ، 1995 )

اين نوع اطلاعات مي‌تواند كمك به خاموش كردن آثار استرس شده و خطر بيماري را كاهش دهد . منابع حمايتي مي‌تواند شامل دوستان ، همسران . دلباخته ها ،  كودكان ،اعضاي مسجد ، اعضاي باشگاه يا حتي يك حيوان دوست داشتني باشد . احساس حمايت به نوبة خود مهمتر از شخصي است كه آن را فراهم مي‌كند (كاسيدي ،1999)

يك سيستم حمايت اجتماعي نيازمند وسعت خيلي زيادي جهت سودمند واقع شدن نيست . مهمترين چيز داشتن حداقل يك دوست محرم راز است تا فرد بتواند به سمتش روانه شود (ورتمن و همكاران ، 1998 ).

حمايت اجتماعي اثر سودمند كلي برسلامتي و رفاه دارد . بهر حال ، دلايل سودمند ي اش هميشه روشن نبود . اما درهر صورت حمايت اجتماعي دو اثر بر سلامتي دارد : يك تاثير عمومي و ديگري اثر ضربه گير آن ( كوهن و ويلز، 1985 )‌. تاثير عمومي آن بر كيفيت زندگي است كه با فراهم آوردن يكپارچگي فرد در شبكه اجتماعي بدون توجه به اينكه آيا زندگي او پراسترس هست يا نيست حصول مي يابد، تاثير ضربه گير آن به توصيف كمكي كه از طريق حمايت اجتماعي به فردي كه درحال گذر از رويداد پراسترسي است ، مي پردازد . اين حمايت، يا تنفر از محرك تنش زا را كاهش مي‌دهد . يا فرد را در برابر آن قوت قلب مي بخشد .اكثر تاثيرات سودمند ضربه گير حمايت اجتماعي از باور فرد به دسترسي داشتن به چنين حمايتي ، نشات مي‌گيرد .

دانلود پایان نامه ارشد

در شرايط پراسترس دريافت واقعي حمايت اجتماعي نسبت به دسترسي مشاهده شده (ادراك شده ) رابطه اندكي باسلامتي دارد ( وتينگتون[1] و كسلر[2]، 1986 ، هلر[3] و سوئيندل[4] و دازنبري[5]، 1986 )‌ تنها همين كه فرد بداند دوستان حمايت گري دارد كه مي‌تواند با آنها تماس بگيرد ، از استرس وي بميزان زيادي كاسته مي‌شود ( كوهن و ويلز[6] ، 1985 ،‌كاترونا[7] و راسل[8]، 1990 ) بطور مثال ، اطمينان بخشي مجدد و پذيرش فردي كه در شرف طلاق است ممكن است به او كمك كند تا احساس بهتري داشته باشد . برخلاف آن نصيحت كردن در چنين شرايطي ممكن است نامناسب بوده و نتيجه معكوس دربرداشته باشد ( گين ، 1995 ) .

بسياري از محققين ( كسل[9]، 1976 ، گانستر[10] و ويكتور[11]، 1988 ) اظهار داشته اند . افرادي كه بخشي از يك شبكه وسيع اجتماعي اند ، تاثير منفي كمي از رويدادهاي پراسترس زندگي كسب مي‌كنند واحتمال كمي دارد كه دچار استرس مرتبط با مشكلات بهداشتي شوند . سيستم هاي حمايتي طبيعي موجود نظير خانواده هاي گسترده ، گروههاي كاري و اجتماعات ، كنار آيي بازتواني وبهبودي بهتري را فراهم مي‌كنند.  فرضيه ارائه شده اينست كه حمايت اجتماعي بعنوان يك ضربه گير يا ميانجي بين استرس هاي زندگي و سلامت پايين ( فقر سلامتي ) عمل مي‌كند . ( پاول وانرايت[12] ، 1991 ).

واژه حمايت اجتماعي اشاره به دسترسي تماسي شخص به يك فرد شامل ديگر افراد يا گروهها مي‌شود .

اين تماس شماري از سودمنديهاي آشكار را در پي دارد :

1ـ براي آن فرد را هر براي بيان احساساتش فراهم مي آورد.

2ـ پسخوراند نشأت گرفته از ديگران در كمك به ايجاد يك ارزيابي مناسب از يك موقعيت و كمك به شخص براي برقراري حس معنا بخشي موثر است .

 3ـ تماس هاي اجتماعي مي‌تواند اطلاعات مفيد و كمك عملي را نيز فراهم آورد. شماري از مطالعات اظهار داشته اند ، افرادي كه تنها زندگي مي‌كنند و با ديگر افراد و سازمانها رابطه اي ندارند. استعداد بيشتري براي ابتلابه بيماري مرتبط بااسترس دارند . ( لينچ[13]، 1977 ) استدلال كرد افراد منزوي از اجتماع مرگ زودرسي دارند . او به مقايسه تعداد مرگ و ميرهايي پرداخت كه نشان از ميزان پايين تر مرگ ومير در ميان افراد متأهل نسبت به افراد مجرد داشت (مرگ ناشي از كل بيماريها). مطالعات پژوهشي نشان داده كه اعضاي گروههاي مذهبي معين ميزان شيوع كمتري ازمشكلات بهداشتي مرتبط با استرس دارند كه اين موضوع به پيوستگي تنگاتنگ و اجتماعات يكپارچه آنها اسناد داده مي‌شود.  در بسياري از موارد كميت تماس ها مهم نيست، بلكه كيفيت ياخود ارتباط ارزشمند است . در مطالعه اي براون[14] و هريس[15] ( 1978 ) نشان دادند، زناني كه رابطه اطمينان بخشي با همسر ، دلباخته يا يك دوست داشتند 90 % كمتر احتمال داشت كه افسرده شوند و اين در مقايسه با زناني بود كه به چنين ارتباطي تكيه نداشتند ( پاول وانرايت).

2-8-2- تفاوتهاي فردي

دراكثر جنبه هاي رفتار انسان ، تفاوتهاي فردي نقش مهمي در فرايند هاي استرس و كنار آيي بازي مي‌كنند . برخي افراد سطوح بالايي از استرس را در موقعيت هايي كه اثرات خفيف تري برديگران دارد،  احساس مي‌كنند . برخي افراد دراغلب اوقات پرخاشگر هستند درحاليكه عده ديگري تحت نامساعدترين شرايط خونسرد و آرام باقي مي مانند . برخي پس از گم كردن چيزي ، با بدقولي و حتي بيماري و آسيب به سرعت به حال عادي باز مي گردند درحاليكه عدة ديگري ماهها و حتي سالها از اين موضوع رنج مي برند .بعلاوه افراد همانگونه كه بدنة عظيم پژوهشي آشكارا در مورد شيوه‌هاي كنارآيي نشان مي‌دهد درشيوه اي كه با محرك هاي تنش‌زا مقابله مي‌كنند تفاوت دارند .

متغير هاي شخصيتي ممكن است تا حدودي بر شيوه هاي كنار آيي كه افراد انتخاب مي‌كنند‌، تاثير داشته باشند . شواهد نشان مي‌دهد برخي افراد به احتمال بيشتري نسبت به ديگران درگير موقعيت هاي پراسترس شوند ( ورتمن وهمكاران ، 1998 ).

شخصيت ممكن است با متغيرهاي موقعيتي تعامل نموده ، يا استرس را كاهش داده يا شدت عواقب استرس را تشديد كند ( گين ، 1995 ).

2-8-2-1- شخصيت نوع A

يكي از منطقي ترين بحث ها براي اين فرضيه كه شخصيت موقعيت هاي زندگي را تحت تاثير قرار مي‌دهد توسط اسميت[16] و رودوالت[17] (1986 ) درارتباط با  متغير شخصيتي بنام الگوي رفتاري نوع A صورت گرفت . فرد داراي شخصيت نوع A به عنوان فردي است كه درجات بالايي از تلاش رقابتي ، ناصبوري ، پرخاشگري ، دشمني و واكنش فيزيولوژيكي به استرس را نشان مي‌دهد .

رفتار نوع A چهار الگوي اصلي دارد :

1 ـ حس شديدي از فوريت زماني[18]- اين افراد هميشه عجله دارند و تلاش براي انجام كار بيشتر در زمان كمتري دارند .

2 ـ خصومت بي جا و پرخاشگري- آنها بيش از حدرقابتي اند و احساس مي‌كنند كه استراحت و لذت بردن از فعاليت هاي سرگم كننده كار دشواري است ، خشم يا نوميدي اندك ممكن است انفجاري از خصومت رابه راه اندازد .

3 ـ رفتار گوناگون: اين افراد همزمان درگيردويا چند كار در زمانهاي نامناسب مي شوند .

4 ـ سعي در دستيابي به اهداف بدون برنامه ريزي مناسب- آنها به كارشان بدون برنامه ريزي مرحله به مرحله .براي دستيابي به اهداف مورد نياز هجوم مي آورند (پاول وانرايت ، 1991 ).

اسميت ورودوالت با ارائه بدنة عظيمي ازشواهد كه نشان مي‌دهد ( افراد نوع A ، انتخاب دريافت ، واكنش وتاثير پذيري شان از محيط اجتماعي به شيوه هايي است كه به نحو شگفت‌انگيزي درپر استرس بودن زندگي شان سهم دارد ، پرداختند ، بعنوان مثال ، فردتيپ A واضح نسبت به افراد نوع B روي مشكلاتي كار مي‌كند كه دشواري بيشتري دارد و در حاليكه چنين كاري را مي‌كند ، استرس فيزيولوژيكي بيشتري را نشان مي‌دهد ( هولمز، مك گيلي[19] و هوستون[20]، 1984 به نقل از گين ، 1995 ) .

افراد تيپ A نسبت به افراد نوع B ، تمايل دارند  و موقعيت هايي كه پراسترس و چالشي اندرا انتخاب كنند ( گريم[21] و يارنولد[22]، 1984) و نيز براي شناسايي عوامل تهديد كنندة آزادي فردي‌شان آمادگي بيشتري دارند ( رودوالت و كومر[23]، 1982 به نقل از گين 1995 ).



[1] . Wethington

[2] . Kessler

[3] . Heller

[4] . Swindle

[5] . Dusenbury

[6] . Wills

[7] . Cutrona

[8] . Russell

[9] . Cassel

[10] . Ganster

[11] . Victor

[12] . Powel & Enright

[13] . Lynch

[14] . Brown

[15] . Harris

[16] . Smith

[17] . Rhodewalt


برچسب ها :
,
نوشته: رسول | تاریخ: يکشنبه 11 شهريور 1397 |

تبليغات

درباره ما


POWERED BY
BLOGTEZ.COM
تمامي حقوق در انحصار اين وبگاه ميباشد و هرگونه كپي برداري غير مجاز و شرعا حرام است. طراحي شده توسط : آرياتمپ